نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 38
نام سومين تن
ماند در تحير!
از آن سه تن، دو تن را برگزيده بود و در انتخاب سومى مانده بود.
فهرست بلند بالايى را كه تهيه كرده بود، دوباره مرور كرد. از بالا به
پايين ... از پايين به بالا!
شاهين اقبال بر شانه چه كسى بايد مىنشست؟ اين سؤالى بود كه او خود
نيز پاسخش را نمىدانست. چرتكهاى انداخت در ذهن خويش؛ هر اولويتى مهرهاى چوبى
بود كه به سود كسى اين سو و آن سو مىشد.
راستى چرتكه ديدهايد؟
سرانجام رسيد به يك انتخاب؛ نام سومين تن!
انتخاب آن دو تن كش و قوسى نداشت. نام اين سومى را به دلش انداختند.
چگونگىاش را فهميد، چرايىاش را نه! مىگوييد فلانى چه مىگويد؟!
اندكى صبر كنيد. همه چيز را برايتان خواهم گفت.
***
بيست و دوم بهمن سال 79 بود. سرپرست بعثه
رهبرى و رئيس
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 38