نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 278
كاش آن مرده مىشنيد كلمات لرزانم را:
خوب شد؟! اين شاهكار خلقت كه مىتوانست ده سال، بيست سال يا شايد
پنجاه سال ديگر بماند و زندگى كند، حيف نبود؟ (بغضم مىتركد!) مىدانى اين روزها
بر سر مادرت چند تار گيسوى سپيد روييده است؟ اين بود مزد رنج مادرىاش؟
حيف كه نه او مىشنود و نه من زبان گفتن دارم!
سر اين جنازه را بگيريد زودتر به خاكش بسپاريم. بگذاريد همه نفهمند
آدمى چه مىتواند بر سر خود بياورد!
***
چندى پيش سازمان يونسكو پرسشى را مطرح كرد
كه شاخص حيات اجتماعى يك جامعه چيست؟ اين به زبان خودمان يعنى از كجا بفهميم
جامعهاى زنده است يا مرده؟!
عدهاى نشستند و فكر كردند و با تحقيق و تفحص به پاسخهايى دست
يافتند. نخبگانى اين پاسخها را تجزيه و تحليل كردند و سرانجام بهترين آنها را
معرفى نمودند. مىخواهيد پاسخ برگزيده را بدانيد؟
جامعهاى زنده است كه در ميان افراد آن اميد به زندگى و اميد به
آينده موج بزند.
... و خودكشى، يعنى يأس و نااميدى مطلق از زندگى و آينده.
اين نتيجه يك تحقيق بينالمللى؛ اما چند كلمه هم از نتايج يك تحقيق
وطنى بشنويد. در تابستان سال 77، يكى از فارغالتحصيلان دانشگاه علوم پزشكى شهيد
بهشتى، جهت نوشتن پاياننامه دكتراى خويش به ابتكار جالبى دست زد. او در مركز
پزشكى لقمان (بيمارستان مسمومان تهران) حاضر شد و با يكصد تن از پسران نوجوان و
جوانى كه در فاصله سنى 16 تا 30 سالگى بودند و به قصد خودكشى، اقدام به مصرف سم
كرده بودند،
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 278