responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 171

مى‌شود. انسان مى‌شود و رسم انسانيت مى‌آموزد.

يكى از سپاه دشمن كم مى‌شود و به خيل ياران افزوده!

اكنون خداست و آن مسلمان؛ اگر روزه واجبى را به عمد افطار كند، مى‌گويد كه بايد برده‌اى آزاد كنى. اگر سوگند خويش را بشكند، باز كفاره آن آزادى يك برده است،

و اگر ...

اينگونه او آزاد مى‌شود و مى‌آيد به دل اجتماع و خود، بعدها مجاهدى مى‌شود فى سبيل الله و روز از نو و روزى از نو!

اين آيين برده‌دارى آنروز ماست.

***

اغيار و برده‌دارى ديروز

اما بنا نيست هميشه نبردى صورت پذيرد و سپاه غالب، دشمن مغلوب را به بردگى بگيرد.

آدم‌ها هر چه مى‌گذرد زيرك‌تر مى‌شوند. روزى مى‌رسد كه مى‌فهمند با پنبه هم مى‌توان سر بريد!

اگر بنا باشد سرى بريده شود، كدام گزينه مناسب‌تر است؟ شمشير يا پنبه؟!

روزى مى‌رسد كه پاى ميز مذاكره مى‌نشينند و قرارداد مى‌نويسند و كشور ما را تقسيم مى‌كنند. نيمى را به روسيه مى‌سپارند و نيمى را به انگلستان.

آنروز ما خود، سند بردگى خويش را امضا مى‌كنيم و متعهد مى‌شويم كه براى عزيمت به برخى شهرهاى كشورمان از گذرنامه استفاده كنيم!!

شاه اين مملكت نيز زير يوغ بردگى مى‌رود. هفده شهر اين سرزمين را به بيگانگان مى‌بخشد و با خفت و خوارى از اين سوى كاخ گلستان به آن‌

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 171
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست