responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 162

مى‌دانيد عيب كار ما كجاست؟

از ما مى‌خواهند امكاناتى را كه خانواده‌هاى ما پس از سى سال زندگى به دست آورده‌اند، در همان آغاز زندگى تدارك كنيم ... و اين شدنى نيست!

برويم با هم بسازيم؛

باقى كارها را به دست كسى بسپاريم كه با يارى او به يارى ديگران نيازى نيست!

***

همسران جوان كه از نزد آن عارف عالى مقام و پير فرزانه بازگشتند، واله و حيران بودند كه در كنار سفره عقد، اين چه اندرزى بود!

«برويد با هم بسازيد!»

آخر در آغاز ازدواج كه دختر و پسر از يك لحظه بودن با هم نمى‌گذرند؛ گل مى‌گويند و گل مى‌شنوند ... دل مى‌دهند و قلوه مى‌گيرند، چه هنگام اين نصيحت است؟

پسرك جوان با همه وجود در گوش انيس تازه‌اش زمزمه مى‌كند:

ز من مرنج اگر پر نگه كنم سويت‌

گرسنه چشمم و سيرى ندارم از رويت‌

آنوقت او مى‌گويد برويد با هم بسازيد!

بهتر آن نبود كه بگويد: «برويد با هم خوش باشيد!»

اين حرف گذشت. آنان سال‌ها بعد دريافتند كه چون زن و مرد شريك خصوصى‌ترين عرصه‌هاى زندگى يكديگرند و چون دو نفر هستند و بالاخره گاهى در عقيده و روش با هم متفاوتند، چاره‌اى نيست كه بروند و با هم بسازند!

كاش همه همسران جوان، فقط به همين يك نكته عمل كنند تا ببينند چه زندگى خوشى در انتظار آنهاست.

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 162
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست