مردم در ابتدا، غير از خدايان پادشاهى نداشتن و غير از تئوكراسى
حكومتى نمىشناختند.[1]
2. ترسيم حكومت دينى در قالب نيابت خدايى و مشيت الهى
با توجه به تحوّلاتى كه رابطه دين و سياست در فضاى فكرى پيشوايان
مسيحى در سدههاى نخستين و قرون وسطى پيدا كرد، مىتوان مناسبات كليسا و اقتدار
سياسى را، كه در دورهاى به تحقق ايده نيابت خدايى و سپس به نظريه مشيت الهى در
توجيه اقتدار فرمانروايان انجاميد، در مراحل چندى ارزيابى كرد:
مرحله نخست، پيش از آغاز سدههاى ميانى است، كه اعتقاد غالب در
انديشه مستند به متون دينى، انديشه تمايز ساحت دين از دايره مسائل حكمرانى و سياست
مىباشد. در اين دوره براساس برخى نصوص از قبيل آيه 36 از فصل هيجدهم انجيل يوحنّا
كه از عيسى مسيح عليه السّلام به تصريح نقل مىشود:
من يك پادشاه دنيوى نيستم، اگر بودم پيروانم مىجنگيدند تا در چنگ
سران قوم يهود گرفتار نشوم، پادشاهى من متعلق به اين دنيا نيست.
و نيز براساس آيههاى سيزدهم و چهاردهم نامه نخست «پطرس رسول» به
مسيحيان آسياى صغير، در توضيح ديدگاه عيسى مسيح عليه السّلام كه در آن سفارش
مىشود:
به خاطر خدا از مقامات كشور اطاعت نماييد، خواه از رهبر مملكت و خواه
از مأمورين دولت كه از سوى رهبر منصوب شدهاند.
عقيده افتراق دين و سياست و اطاعت كامل در برابر فرمانهاى حكمرانان
و نبود
[1] - ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعى، كتاب چهارم، فصل
هشتم.
نام کتاب : مقارنه مشروعيت حاكميت در حكومت علوى و حكومت هاى غير دينى نویسنده : كريمى والا، محمد رضا جلد : 1 صفحه : 77