نام کتاب : مقارنه مشروعيت حاكميت در حكومت علوى و حكومت هاى غير دينى نویسنده : كريمى والا، محمد رضا جلد : 1 صفحه : 272
من سرور الناس ببيعتهم إيّاى أن ابتهج بها
الصغير و هدج إليها الكبير و تحامل نحوها العليل و حسرت إليها الكعاب.[1] امام
عليه السّلام با اين بيانات درصدد آن بودند، كه نهايت مردمى بودن حكومت خويش را به
رخ ديگران بكشند، تا ديگر كسى نتواند در صحت و مشروعيت اين حكومت كوچكترين خللى
وارد كند. حتى وقتى شخصى مثل «زبير» براى توجيه پيمان شكنى خود بهانه مىآورد كه
بيعتش با على عليه السّلام از روى اجبار بوده و او تنها با دستش با آن حضرت بيعت
كرده است نه با قلبش، و لذا براى او حكومت على عليه السّلام وجاهتى ندارد؛ امام
عليه السّلام در پاسخ او فرمودند:
يزعم أنه قد يبايع بيده، و لم يبايع بقلبه فقد أقرّ بالبيعة و
ادّعى الوليجة فليأت عليها بأمر يعرف و إلّا فليدخل فيما خرج منه؛[2] زبير مىپندارد با دست بيعت كرد، نه با دل؛ پس به بيعت با من اقرار
كرده، ولى مدعى انكار بيعت با قلب است. بر او لازم است بر اين ادعا دليل روشنى
بياورد يا به بيعت گذشته بازگردد.
نقد و بررسى
اين كلمات مولا على عليه السّلام ترسيمى از واقعيت موجود به هنگام
بيعت با حضرت است و بيان اين حقيقت كه بيعت با ايشان، بيعتى عمومى و مردمى، خودجوش
و
[1] -« دست مرا براى بيعت مىگشوديد و من مىبستم، شما
آن را به سوى خود مىكشيديد و من آن را مىگرفتم.
سپس چونان شتران تشنه كه به طرف
آبشخور هجوم مىآورند بر من هجوم آورديد تا آنكه بند كفشم پاره شد و عبا از دوشم
افتاد و افراد ناتوان پاىمال گرديدند؛ آنچنان در بيعت با من خشنود بودند كه
خردسالان، شادمان و پيران، براى بيعت كردن لرزان به راه افتادند، بيماران بر دوش
خويشان سوار و دختر جوان، بىنقاب به صحنه آمدند.» نهج البلاغه، خطبه 229.