نام کتاب : مردم سالارى دينى ماهيت، ابعاد و مسائل مردم سالارى دينى نویسنده : جمعى از نويسندگان جلد : 1 صفحه : 95
درباره ماهيت «حاكميت»(Sovereignty) و تعريفى كه مىتوان از
آن ارائه داد، گفتگوهاى علمى فراوان است. امّا محصول همه آن گفتگوها نشان مىدهد
كه مقصود از حاكميت، إعمال قدرت برتر، مطلق و غيرقابل كنترل است؛[1]
قدرتى كه ذاتاً صلاحيت تام داشته و از نيروى ديگرى متأثر نشود. به عبارت ديگر
«حاكميت عبارت از قدرت برتر فرماندهى، يا امكان إعمال ارادهاى فوق ارادههاى ديگر
است» (قاضى، 1375، ص 187 و نيز ر. ك. به: كاتوزيان، 1377،، صص
203- 186). براى مثال:
«هنگامى كه گفته مىشود دولت حاكم است، بدين معنى است كه در حوزه
اقتدارش داراى نيرويى است خودجوش كه از نيروى ديگر برنمىخيزد و قدرت ديگرى كه
بتواند با او برابرى كند وجود ندارد. در مقابلِ اراده و اجراىِ اقتدارش مانعى
نمىپذيرد و از هيچ قدرت ديگرى تبعيت نمىكند. هرگونه صلاحيت ناشى از اوست ولى
صلاحيت او از نفس وجودى او برمىآيد. (قاضى، همان)
اما پرسش اصلى اين است كه چنين صلاحيتى از آنِ كيست؟ پاسخهاى متفاوت
به اين پرسش مهم را در ادامه خواهيم ديد. آنچه اجمالًا و در اينجا بايد دانست آن
است كه بنا بر فرهنگ سياسى رايج، به ويژه در مغرب زمين، «در جمهوريها حاكميت را
معمولًا به مردم نسبت مىدهند .... جان ميلتون، شاعر و نويسنده انگليسى و جان لاك،
فيلسوف انگليسى، در قرن هفدهم مردم را خاستگاهِ نهايىِ قدرتِ سياسى دانستند و
انقلاب فرانسه اين اصل را به كرسى نشاند. «اعلاميه استقلال» ايالات متحده آمريكا
نيز همين اصل را تأييد مىكند و مىگويد: «حكومتها قدرت عادلانه خود را از رضايت
فرمانگزاران به دست مىآورند».
اصل حاكميت مردم امروزه در قسمت عمده جهان پذيرفته شده و قوانين
اساسى كشورها از اين اصل نام مىبرند كه فرمانفرمايى (حاكميت) دولت برخاسته از خواست
مردم يا ملت است و بر اين اساس رژيمها و دولتهاى كنونى مشروعيت يا قانونيت حاكميت
خود را ناشى از قانون اساسى و رضايت مردم يا ملت يا رأى آنها مىدانند». (آشورى، 1378، ص 129)