نسبتسنجى دين و دموكراسى امرى سهل و ساده به نظر نمىرسد. علت اين
امر را بايد در تعدد قرائتها در دين و گوناگونى مفاهيم قصد شده از دموكراسى جستجو
كرد. از نظر منطقى قبل از آنكه بخواهيم دو مفهوم را با هم نسبتسنجى نماييم، بايد
دو مفهوم مورد نظر تعريف يا لااقل تعيين مراد شده باشد. در تعريف(Definition) اين پيشفرض از قبل پذيرفته شده است كه مىتوان مؤلفههاى يك
واژه را شناخت و به ديگران شناساند. برعكس، در تعيين مراد(Assaying) چون فرض مىشود كه امكان ارائه يك تعريف مشخص
وجود ندارد، معنايى از طرف نويسنده مورد قصد و اراده قرار مىگيرد. ذاتگرايان(Essentialists) همواره به دنبال تعريف واژگان هستند، چون اين امر را از قبل
پذيرفتهاند كه كلمات از ذات برخوردارند.
نوميناليستها(Nominalists) يا تسميهگرايان كه به چنين ذاتى اعتقاد
ندارند، هرگز به دنبال ذاتيات (جنس و فصل) مفاهيم نمىگردند.
به هر حال در نسبتسنجى دين و دموكراسى ماتريسى از قرائتهاى دينى و
معانى دموكراسى به دست مىآيد، به شكلى كه نمىتوان به سؤال نسبت دين و دموكراسى