«حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر
سرنوشت اجتماعى خويش حاكم ساخته است. هيچ كس نمىتواند اين حق الاهى را از انسان
سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهى خاص قرار دهد و ملت اين حق خداداد را از
طرقى كه در اصول بعد مىآيد اعمال مىكند.»
(اصل 56 قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران)
مقدمه
در دنياى امروز از پاييز پدرسالارى مدتهاست عبور كردهايم و اكنون كه
روزهاى پايانى زمستان آن را نيز به سرعت پشت سر مىگذاريم، دموكراسى و مردمسالارى
دستكم به لحاظ نظرى به عنوان بهترين سيستم حكومتى و مبناى رابطه مردم و حاكمان
معرفى و تثبيت شده است و حتى اشكال استبدادى حكومت در نقاط مختلف جهان نيز سعى بر
آن دارند كه به شيوههاى مختلف و با تبليغات و به گونهاى نمايشى خود را پايبند مردمسالارى
نشان دهند، تصوير اجتماعى درستى از آن به ويژه در كشورهاى در حال توسعه وجود
ندارد.
در اين سو، تفكر سياسى معاصر جهان اسلام به طور انكارناپذيرى متأثر
از