مردمسالارى دينى، تركيبى است كه با در كنار هم قرار گرفتن دو مؤلفه
مردمسالارى و دين/ دموكراسى و دين ساخته شده است. اگرچه در ادبيات سياسى گذشته ما
كمتر نشانى از اين تركيب مفهومى ديده مىشود، امروزه در حوزه سياست به يكى از
واژگان پركاربرد و پربسامد تبديل گرديده است. تحولات سياسى- اجتماعى جهان اسلام به
ويژه پيروزى انقلاب اسلام در ايران و شكلگيرى جمهورى اسلامى به منزله يك الگوى
عملى نظام سياسى اسلامى و مردمى، تأثير فراوانى بر طرح مفهوم مردمسالارى دينى و
نظريهپردازى درباره آن گذاشت و انديشمندان مسلمان معاصر در اين حوزه ديدگاههاى
متفاوتى را ارائه كردند.
با وجود اين، يكى از مباحث بسيار مهمى كه همچنان نيازمند بررسى و
كنكاش بيشترى است، امكان يا امتناع مفهوم، مردمسالارى دينى است. بىترديد هرگونه
بحثى درباره اين نظريه، مستلزم پرداختن به اصل امكان يا امتناع مفهومى آن است. آيا
مىتوان گونهاى رابطه و نسبت ميان مردمسالارى و دين برقرار كرد؟ آيا پيش از
پاسخگويى به اين پرسشها و كنار هم قرار گرفتن اين دو تناقض، لازم است به
مؤلفههاى مفهومى اين تركيب اشاره شود؟