«اگر پايه اول [هر] گفتارى، تعاريف نباشد و يا اگر تعاريف به درستى
در درون استدلالهاى قياسى تركيب نشده باشند، در آن صورت غايت و نتيجهگيرى باز هم
تنها نظرى (
Option
)]
بيش] درباره حقيقت چيزى كه در قالب واژگان پوچ و بىمعنا بيان شده و
غير قابل فهم است، [نيست].»[2]
چنان كه توماس هابز (Thomas Habbes) در فصل هفتم كتاب لوياتان در باب نتايج
گفتارها بيان داشته است، به دو شكل مىتوان با مفاهيم مواجه شد: نخست؛ مواجههنظرى
كه در نهايت به توليد ديدگاههايى بُريده از متن اجتماعى منتهى مىشود. دوم؛
مواجهه كاربردى كه به توليد نظريه در ارتباط با شبكه قدرت در جامعه ختم مىگردد.[3] آنچه اين دو مواجهه را از يكديگر
تميز مىدهد- به زعم هابز- «سطح معنادارى» آنهاست. بدين صورت كه رويكرد نخست، به
عرضه ديدگاههاى علمى براى موضوعات مبهم منجر مىشود. بر اين اساس
[1] - استاديار و معاون پژوهشى دانشگاه امام صادق( ع)