سكولاريسم كه به مفهوم عرفى شدن و مستلزم جداانگارى دين از سياست و
دنياست از آنجا شروع شد كه انديشوران غربى دريافتند كه مسيحيت توانايى آن را
ندارد در همه عرصههاى زندگى انسان ايفاى نقش نمايد و بر اين اساس، حوزه دين صرفا
بايد محدود به زندگى فردى انسان و رابطه او با خدا باشد.
اين تفكر از دو جهت قابل توجيه بود:
از نظر نارسايى مفاهيم و معارف عرضهشده توسط مسيحيت كه بعضا غير
معقول و احيانا موهن[2] به مقام
خداوند و نيز در تعارض با كرامت انسانى است، و از جهت رفتار غير انسانى كليسا در
دوره حاكميت خود بر مردم.
سكولاريسم با استفاده از شرايط پيشآمده ابتدا مسيحيتزدايى نمود و
به تدريج با هرگونه حضور دين در صحنه اجتماع به مقابله برخاست؛ دينى كه به زعم
آنان دورانش به سر آمده و اينك بايد از مسند خويش به زير كشيده شود و نظارهگر
اداره عقلانى جامعه كه برخاسته از خرد جمعى است باشد.
[1] - جهت مطالعه در اين زمينهر. ك: فصلنامه كتاب نقد،
شماره 1( ويژه سكولاريزم» و شماره 2 و 3، سرمقاله.
[2] - جهت اطلاع از نمونههاى آن، ر. ك: سيد ابو القاسم
خوئى، البيان، ص 50- 55.
نام کتاب : مبانى حكومت اسلامي نویسنده : جوان آراسته، حسين جلد : 1 صفحه : 41