مىكنند. وى استدلال مىكند كه عكس هرزه،
مانند تجاوز جنسى، بيشتر نشان دهنده سلطه و خشونت است نه رابطه جنسى.
نكته اين است كه هرزهنگارى باعث مىشود كه مردان به زنان آسيب
برسانند. اين استدلال را بهصورت زير مىتوان نشان داد:
1) اگر سلطه- سلطهپذيرى- شهوتآميز شود پس طرف سلطهپذير بهعنوان
شيئى در نظر گرفته مىشود.
2) زن در مقام شيئى جنسى، فقط براى برآورده ساختن خواسته سلطهگر،
وجود دارد.
3) اين دسته از زنان، گروهى از افرادى هستند كه مردان روى آنها نقشه
مىكشند و خواسته خود را اجرا مىكنند.
گذشته از ماهيت فرضى اين برهان، رابطه علت و معلول ميان هرزهنگارى-
نشان دادن انقياد و سلطهپذيرى «شهوانى»- و رفتار ارباب مأبانه و نه توهينآميز،
ترديدآميز باقى مىماند. بهعلاوه، هرزهنگارى اگر مضر باشد نمىتوان گفت اين ضرر،
منحصراً توسط مردان ايجاد شده و منحصراً متوجه زنان مىشود. چرا كه اولًا زنان،
خود باعث ايجاد هرزهنگارى مىشوند و ثانياً بخش اعظم هرزهنگارى، حول موضوع مردان
متمركز مىشود. و نيز بايد گفت هرزهنگارى جنسى- جنسيتى، اعمال فرصت برابر است».
اگر فرض كنيم كه مردان بهطور كامل از رفتار مدنى و يا منطقى عاجز
هستند- عاجز از شناخت تفاوت ميان واقعيت و توهم، تصديق اينكه روابط شهوانى با ديگر
انواع روابط با زنان فرق دارد. توجه به آنچه كه از لحاظ