نام کتاب : شؤون و اختيارات ولى فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع) نویسنده : خميني، سید روح الله جلد : 1 صفحه : 34
پيامبران و امامان تلقّى شود، زيرا چنان
فضايل معنوى، خاصّ آن بزرگواران است و هيچكس، در مقامات و فضايل، با آنان همرتبه
نيست.
كوتاه سخن اينكه، واژه «خلافت» داراى دو معناى اصطلاحى متفاوت است كه
هريك در مورد خاصّ خود به كار مىرود:
1) خلافت تكوينى الهى، كه ويژه برجستگان از اولياى خالص اوست؛ مانند
پيامبران مرسل و امامان پاك و مطهّر اسلام، سلام اللّه عليهم.
2) خلافت اعتبارى و قراردادى، همچون انتصاب امير المؤمنين عليه
السّلام توسّط رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله، به عنوان خليفه مسلمانان، و يا
انتخاب ديگرى و ديگرى براى خلافت.
امّا حكومت ظاهرى صورى، امرى است كه امامان شيعه عنايتى بدان
نداشتند، مگر به منظور اجراى اوامر حق تعالى و تحقّق بخشيدن به احكام اسلام.
چنانكه از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السّلام حكايت شده است كه روزى به
كفش وصلهخورده خود اشاره كرد و فرمود:
و اللّه لهى أحبّ إلىّ من إمرتكم، إلّا أن أقيم حقّا او أدفع
باطلا.[1]
به خدا سوگند كه اين [لنگه كفش] نزد من دوستداشتنىتر است از حكومت
و فرمانروايى بر شما؛ مگر آنكه به واسطه اين زمامدارى، حقّى را اقامه كنم و يا
باطلى را دور كرده از ميان بردارم.
و نيز آن حضرت در خطبه معروف به «شقشقيّه» چنين فرمودند:
أما و الّذي فلق الحبّة و برأ النّسمة لو لا حضور الحاضر و قيام
الحجّة بوجود النّاصر و ما أخذ اللّه على العلماء أن لا يقارّوا على كظّة ظالم و
لا سغب مظلوم لألقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس أوّلها، و لألفيتم
دنياكم هذه أزهد عندي من عفطة عنز.[2]
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نبود حضور
مردم، و اگر نبود وجود يارانى كه حجّت را بر من تمام كرد، و اگر نبود اينكه خداوند
از علما و آگاهان جامعه پيمان گرفته است كه در برابر سيرى ستمكار و گرسنگى ستمديده
آرام نگيرند، هرآينه افسار [شتر] حكومت را بر گردنش مىافكندم و فرجام كار خلافت
را با جام نخستينش سيراب مىساختم. آنگاه درمىيافتيد كه اين دنياى شما، نزد من،
از آب