responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 80

به جدم اگر مى‌گفتند روح اللّه من پيش قدم مى‌شدم‌

تقريباً بيست و هفت سال پيش بود كه مردم براى آوردن من از قم به تهران نزد من آمدند. از آنجا كه ارتباط امام با من چون رابطه پدر و فرزندى بود، به شدت تأكيد كردند كه بايد دعوت مردم را اجابت كنم و به تهران بروم.

وقتى كمى تأمل كردم تا شايد بتوانم بيشتر در كنارشان بمانم و از شمع وجودشان بهره‌مند شوم، حضرت امام (ره) حكم كردند كه بايد بروم. به اين هم قناعت نكردند و از حضرت آيت‌اللّه العظمى بروجردى، قدس سره هم درخواست كردند كه ايشان هم حكم كنند.

حضرت آيت‌اللّه بروجردى، رضوان اللّه تعالى عليه، نيز حكم فرمودند. من از سر كنجكاوى و مقام گستاخى فرزند به پدر، گفتم: آقا چرا خودتان تشريف نمى‌بريد؟ حضرت امام فرمودند: مردم گفته‌اند عبدالكريم. به جدّم اگر مى‌گفتند روح اللّه، من پيشقدم مى‌شدم. نفرمودند كسى مثل من بايد در حوزه بماند و يا اين كه من در معرض مرجعيتم و كذا و كذا.[1]

دو ركعت نماز مورد رضاى خدا

شب پانزده خرداد 42، آقا داخل حياط خوابيده بودند كه مأموران رژيم آمدند، در را شكستند و وارد خانه شدند. خود امام براى من تعريف كردند: وقتى آن‌ها در را شكستند، من متوجه شدم كه آن‌ها آمده‌اند مرا بگيرند. فوراً به‌


[1] - حجّت‌الاسلام عبدالكريم حق شناس: پابه پاى آفتاب، ج 3، ص 24

نام کتاب : سيره آفتاب نویسنده : خميني، سید روح الله    جلد : 1  صفحه : 80
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست