بدان كه در انسان- اگر نگويم در هر موجود- به حسب فطرت، حبّ به كمال
مطلق است و حبّ به وصول به كمال مطلق، و اين حبّ، محال است از او جدا شود و كمال
مطلق محال است دو باشد و مكرّر باشد و كمال مطلق، حق- جلّ و علا- است. همه او را
مىخواهند و دلباخته اويند، گرچه خود نمىدانند و در حُجُب ظلمت و نورند و با اين
حجب، پندارند چيزهاى ديگر مىخواهند و به هر كمال يا جمال يا قدرت يا مكانت كه
رسيدند به آن حد قانع نيستند و گم شده خود را در آن نمىيابند.
قدرتمندان و ابر قدرتان به هر قدرتى برسند دنبال قدرت فوق آن
مىگردند و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند مافوق آنرا مىخواهند و گم شده خود
را كه خود، غافل از آنند در آن نمىيابند.
اگر به قدرت طلبان، قدرت تسلّط و تصرّف در همه عالم مادّى از زمينها
و منظومههاى شمسى و كهكشانها و هر آنچه فوق آنها است، بدهند و بگويند:
«قدرت ديگرى فوق اينها و عالمى يا عوالمى ديگر فراتر از اينها است،
آيا مىخواهى به آنها برسى؟» محال است تمنّاى آن را نداشته باشند.
بلكه به لسان فطرت مىگويند: «اى كاش به آنها نيز دست يابيم» و به
همين گونه است طالب علوم، بلكه اگر شك كند كه مقام ديگرى- فوق آنچه دارد- هست، فطرت
مطلق جوى او گويد: اى كاش بود و من هم قدرت تصرّف در آن داشتم، يا سعه علم من آن
را نيز شامل بود.[1]
آرامش و وصول به حق، وسيله اطمينان قلوب
آنچه همه را مطمئن مىكند و آتش فروزان نفس سركش و زيادت طلب را
خاموش مىنمايد وصول به او است، و ذكر حقيقى او- جلّ و علا- چون جلوه او است،
استغراق در آن آرامش بخش است: «الا بِذِكْرِ
اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبْ»[2].
[1] - وعده ديدار، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى
رحمه الله، نامه 8/ 2/ 1361