سفرى به همدان رفتم و يكى از آقازادههاى همدان پيش من آمد و يك ورقه
[نقشه] بزرگ آورد كه مال همدان بود. تمام جاهايى كه در همدان هست، دهات، روستاها
در آن ثبت بود و نقطههايى به شكلهاى مختلف در آن ديده مىشد. پرسيدم: اين
نقطهها چيست؟ گفت: هر نقطه علامت اين است كه چيزى، معدنى هست، مس هست، نفت هست،
طلا هست و [خارجىها] عكس بردارى كردند. نقطهها علامت چيزى هستند. و اين را
شنيدهايد كه وقتى اتومبيل نبود، آنها [بيگانگان] مىآمدند در ايران و با شتر
حركت مىكردند. حتى كويرهاى اين جا را ديدند و از همه چيزهايى كه داريم آنها مطلع
هستند، كسى نمىداند كه چه مجموعهاى در اين [كشور] هست و بايد مجهز باشيم براى
مقابله.[2]
امام دلدارى دادند
شبى كه خبر شهادت دكتر بهشتى و يارانش به دفتر امام رسيد نمىدانستيم
اين خبر را چگونه به گوش امام برسانيم، چون امام شهيد بهشتى را از جان و دل دوست
داشتند. به راديو تلوزيون اطلاع داده شد كه خبر را شب پخش نكنند، چون امام آخر شب
اخبار را گوش مىكردند.
قرار شد فرداى آن روز حاج احمد آقا و آقاى هاشمى بيايند به نحوى خبر
را به امام اطلاع دهند كه براى امام سكتهاى پيش نيايد. در خانه هم سفارش شد كه
راديو را از بالاى سر امام بردارند، چون ممكن بود خبر، ساعت هفت يا هشت صبح پخش