حد نبود. و بو على آن همه در صحبت اين امير
بمحمود فرستاد. و محمود منادى فرمود كه «تا من بعراق آمدهام هركه را دزدان كوچ و
بلوچ چيزى بردهاند بياييد و عوض آن[1] از من
بستانيد.» مدعيان همى آمدند و خشنود باز مىگشتند و در آن پنجاه سال كوچيان را از
هيچ فضول ياد نيامد.
*** 17- و بعد از آن محمود بهمه جايها صاحبخبران و منهيان بگماشت
چنانكه اگر كسى مرغى از كسى بناحق بستدى در غزنين و يا مشتى بناواجب بر روى كسى
زدى او را در رى خبر بودى و تلافى آن بفرمودى كردن. و از قديم باز اين ترتيب
پادشاهان نگاه داشتهاند الا آل سلجوق 32 كه دل در اين معنى نبستهاند[2].
حكايت در اين معنى
18- وقتى ابو الفضل سگزى 33 سلطان شهيد الپ ارسلان را انار اللّه برهانه گفت «چرا صاحبخبر
ندارى؟» گفت «مىخواهى كه ملك من بباد دهى و هواخواهان ما را از من برمانى؟» گفت
«چرا؟» سلطان گفت «چون صاحب خبرى ديدار كنم آنكه مرا دوستدار[3]
و يگانه باشد باعتماد دوستدارى[4] و يگانگى
خويش صاحبخبر را وزنى ننهد و او را رشوتى ندهد و آنكه مخالف و دشمن من[5] بود با او دوستى گيرد و او را مال
بخشد. چون چنين باشد ناچار صاحب خبر هميشه از دوستداران ما بسمع ما سخن بد رسانند[6] و از دشمنان]54 a[ سخن
نيكو همى پيوندد. و سخن نيك[7] و بد با
اثر[8] باشد، چون
چند تير بيندازى