responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 62

جمله مى‌رفت كه ياد كرده شد.

حكايت‌

10- و هم شنيدم كه در غزنين خبّازان در دكانها ببستند و نان عزيز و نايافت شد و غربا و درويشان در رنج افتادند و بتظلّم بدرگاه شدند و پيش سلطان ابراهيم از نانوايان بناليدند. فرمود تا همه را حاضر كردند. گفت «چرا نان تنگ كرده‌ايد؟» گفتند «هر بارى گندم و آرد كه در اين شهر مى‌آرند نانواى تو مى‌خرد و در انبار مى‌كند و مى‌گويد «فرمان چنين است» و ما را نمى‌گذارد كه يك من بار بخريم.» سلطان بفرمود تا خبّاز خاص را بياوردند و در زير پاى پيل افكندند. چون بمرد بر دندان پيل ببستند و در شهر بگردانيدند و بر وى منادى مى‌كردند كه «هركه در دكان بازنگشايد از نانبايان با او همين كنيم.» و انبارش خرج كردند. نماز شام بر در هر دكانى پنجاه من نان بمانده بود و كس نمى‌خريد.

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 62
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست