responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 326

از متظلّمان و خزينه‌]641 a[ شما آبادان است و ليكن از مال حرام و لشكر شما بيشتر است و ليكن نافرمان. و چون دولت بسر آمد[1] آلت و عدت سود ندارد و اين همه دليل است بر بى‌دولتى شما و بر زوال ملك شما.» و همچنان بود[2].

*** 3- و طريقش آن است كه خداوند عالم خلد اللّه ملكه اول از تن خويش انصاف بدهد تا همگنان منصف شوند و طمع از[3] محال و ناواجب ببرند چنانكه سلطان محمود كرد.

حكايت‌

4- گويند بازرگانى بمظالم آمد بدرگاه سلطان محمود و از پسرش مسعود تظلّم كرد و بناليد و گفت «مردى بازرگانم و چند گاه است تا اينجا مانده‌ام و مى‌خواهم كه بشهر خويش روم. نمى‌توانم رفت كه امير مسعود بشصت هزار دينار از من كالا[4] و قماشات خريده است و بها نمى‌گزارد. خواهم كه امير مسعود را با من بقاضى فرستى.» سلطان محمود از سخن آن بازرگان دل‌تنگ گشت و پيغامى درشت بمسعود فرستاد و فرمود كه «هم در حال خواهم كه حق وى بوى رساند و اگرنه‌[5] برخيزد و با او بمجلس حكم حاضر شود تا آنچه از مقتضاى شريعت واجب آيد برانند.» بازرگان بسراى قاضى رفت و رسول بنزديك مسعود آمد و پيغام بگزارد. مسعود درماند. خازن را گفت «بنگر تا اندر خزينه از زر نقد چه حاصل است.» خزينه‌دار در رفت و بنگريست و آمد و گفت «بيست هزار دينار بيش ندارم.» گفت «برداريد و بنزديك بازرگان بريد و تمامت مال را سه روز زمان خواهيد.» و رسول سلطان را گفت «سلطان را بگوى‌


[1] - دولت رفت‌CK : دولت آمدN : وقت درآيدP : بسرd

[2] - بودNP -:CK

[3] - ازNP -:CK

[4] - كالاPCK : كالات‌N

[5] - و يا نه‌N : و اكر نى‌C : ياPK

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 326
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست