اخبار او و از آن هريكى از اين سگان كه ياد
كرديم كتابى هرچه بزرگتر و ضخيمتر مقرمط نبشته. و از حديث او بدين مقدار از جهت
آن ياد كرده شد تا ذكر او از اين مجموع خالى نباشد.
39- و باطنيان را بهر وقتى كه خروج كردهاند نامى و لقبى بوده است و
بهر شهرى و ولايتى بدين جهت ايشان را بنامى ديگر خوانند و ليكن بمعنى همه يكىاند.
و بحلب و مصر اسماعيلى خوانند و بقم و كاشان[1]
و طبرستان و سبزوار سبعى خوانند و ببغداد و ما وراء النهر و غزنين قرمطى و بكوفه
مباركى و ببصره روندى و برقعى و برى خلفى و بگرگان محمّره و بشام مبيّضه و بمغرب
سعيدى و بلحصا و بحرين جنابى و باصفهان باطنى. و ايشان خويشتن را تعليمى خوانند[2] و مانند اين. و مقصود ايشان همه آن
باشد تا چگونه مسلمانى براندازند و خلق را گمراه كنند و در ضلالت اندازند.