responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 238

طعامى و شرابى چنانكه بوى زهر بديشان رسد در حال بجنبش آيند و بر يكديگر زدن گيرند و بى‌قرار شوند و من بدانم كه زهر در آن مجلس حاضر كرده‌اند و احتياط آن بر دست گيرم.]501 a[ چون تو پاى از ايوان درنهادى مهره‌ها جنبيدن گرفتند. هرچند پيشتر مى‌آمدى جنبش ايشان تيزتر[1] مى‌شد.

چون در پيش من بنشستى خويشتن را بر يكديگر مى‌زدند و مرا هيچ شكى نيز نماند كه اين زهر با تو است و اگر بجاى تو[2] كسى ديگر بودى هيچ ابقا نكردمى. و چون ترا بازگردانيدند مهره‌ها ساكن‌تر همى‌شد، تا تو از سراى بيرون نشدى قرار نگرفتند.» و آنگاه از بازو بگشاد و بجعفر نمود و گفت «تو هرگز در جهان عجب‌تر از اين چيزى ديده‌اى؟» و همه بزرگان در آن مهره‌ها بتعجب نگاه مى‌كردند. پس جعفر[3] گفت «من در عمر خويش‌[4] در جهان دو عجب‌[5] ديدم كه مثل آن نديدم، يكى اين‌كه با ملك مى‌بينم و ديگر با ملك طبرستان ديدم.» سليمان گفت «آن چگونه چيزى بود؟ بازگوى تا بشنوم.»

حكايت‌

39- جعفر گفت «چون فرمان ملك رسيد بوالى بلخ تا بنده را بجانب دمشق گسيل كند بنده برگ راه بساخت و روى بخدمت نهاد و از نشاپور آهنگ طبرستان كرد كه آنجا بضاعتى داشت. چون بطبرستان رسيد ملك طبرستان استقبال كرد و بنده را در شهر آمل در سراى خويش فرود آورد و نزل فرستاد.

و هر روز بخوان و مجلس بهم بوديم و هر روز بجايى ديگر بتماشا رفتيمى‌[6]. روزى‌


[1] - تيزترNb : بيشترPCK

[2] - بجاى توPKb : تو بجاى‌C -:N

[3] - جعفرN -PCK : برمك‌b

[4] - در عمر خويش‌Cb : در زندگانى خويش‌N -:PK

[5] - عجب‌PCKb : تعجب‌N

[6] - رفتيمى‌Nb : رفتمانى‌PK -:C

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 238
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست