و اصيل و پارسا بودى و اگر انقباض كردى و
قبول و اجابت نكردى بكره و بزور در گردن او كردندى، لاجرم مال ضايع نشدى و رعايا
آسوده بودى و مقطع نيكونام و بىگزند زيستى[1]
و پادشاه دلفارغ و تنآسان روزگار گذاشتى.
2- و امروز اين تمييز برخاسته است، اگر جهودى بعمل و بكدخدايى تركان
آيد تركان را مىشايد و اگر گبرى آيد مىشايد و اگر رافضى و خارجى و قرمطى مىآيد
مىشايد. غفلت بر ايشان مستولى گشته است. نه بر دين حميتشان هست و نه بر مال شفقت
و نه بر رعايا رحمت. دولت بكمال رسيده است و بنده از چشم بد مىترسد، نمىداند كه
اين كار بكجا خواهد رسيد، كه در روزگار محمود و مسعود و طغرل و الپ ارسلان هيچ
گبرى و ترسايى و رافضيى را زهره آن نبودى كه بر صحرا آمدندى و يا پيش تركى شدندى،
و كدخدايان تركان همه متصرفپيشگان خراسان بودند- و دبيران خراسانى حنفى[2] مذهب يا شافعىمذهب پاكيزه باشند-
نه دبيران و عاملان بدمذهب عراق بخويشتن راه دادندى و تركان نه هرگز روا
داشتندى]49 b[ و يا
رخصت دادندى كه ايشان را شغل فرمايند، گفتندى «اينان هممذهب ديلماناند و هواخواه
ايشان.
چون پاى سخت كنند كار بر تركان بزيان آرند و مسلمانان را رنجها
رسانند.
دشمن همان به كه در ميان ما نباشد.» لاجرم بىآفت مىزيستند. و اكنون
كار بجايگاهى رسيده است كه درگاه و ديوان از ايشان بسيار شده است و در دنبال هر
تركى دويست از ايشان مىدوند و در آن تدبيراند كه يك خراسانى را بر اين درگاه و
ديوان نگذارند كه بگذرد و يا نانى يابد. و تركان از فساد ايشان آنگاه آگه شوند و
سخن بنده بيادشان آيد كه ديوان از دبيران و متصرفان