سخن با نديم بتوان گفتن از جد و هزل كه با
وزير و بزرگان نتوان گفت كه ايشان صاحب عملاند و كاركنان پادشاه باشند. و نيز از
نديمان هزار گونه سخن شنوند و احوال نمايند بحكم گستاخى از خير و شر در مستى و
هشيارى كه در آن فايده و مصلحت باشد.
3- و ليكن نديم بايد كه گوهرى و فاضل و تازهروى و پاك مذهب و رازدار
و پاكيزه جامه بود و سمر و قصص و نوادر از هزل و جد بسيار ياد دارد]65 a[ و
نيكو روايت كند و همواره نيكوگوى و نيكپيوند باشد و نرد و شطرنج داند باخت و اگر
رودى بداند زد و ملاهى كار داند بست بهتر باشد و بايد كه موافق پادشاهان باشد و
هرچه پادشاه گويد و كند زه و احسنت بر زفان دارد و معلّمى نكند كه «اين بكن» و «آن
مكن» و «آن چرا كردى» و «آن نبايد كرد» كه ايشان را دشوار آيد و پس بكراهيت كشد. و
هرچه تعلّق بعشرت و تماشا و مجلس انس و شراب و شكار و گوى زدن و خورد و برد و
مانند اين دارد روا باشد كه با نديمان تدبير كند كه ايشان اين معنى را مهيّااند. و
باز هرچه تعلّق بمملكت و عمارت و مصاف و تاختن و سياست و ذخيره و وصلت[1] و سفر و مقام و لشكر و رعايا دارد
و مانند آن، با وزير و بزرگان دولت و پيران جهان ديده تدبير كند اوليتر باشد كه
ايشان در اين معنى داهىتر باشند تا همه كارها بوجه خويش رود.
4- و بعضى پادشاهان طبيب و منجّم را نديم كردهاند و گفتهاند تا
هرچه خورد طبيب ميگويد كه منفعت و مضرّت هر يكى چيست و او را چه سازد و چه نسازد و
طبيعت و مزاج او نگاه داشتهاند و منجّم وقت و ساعت نگاه مىدارد و از سعد و نحس
آگاهى مىدهد و شغلى را كه خواهد كرد وقتش اختيار مىكند. و بعضى از