responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 115

آن كيسه رفو كرده خويش را ببينى بشناسى؟» گفت «شناسم. سلطان دست بزير نهالى كرد، كيسه برداشت و برفوگر داد. گفت «آن كيسه اين هست؟» گفت «هست.» گفت «آنجا كه رفو كرده‌اى كدام جايگاه است؟ مرا بنماى.» انگشت بر آن نهاد كه «اين جايگه است.» سلطان بتعجب بماند از نيكى كه كرده بود. گفت «اگر حاجت آيد بر روى قاضى گواهى توانى داد؟» گفت «چرا نتوانم داد؟» در وقت كس فرستاد و قاضى را بخواند و يكى را گفت «برو و آن خداوند كيسه را بخوان.»

18- چون قاضى حاضر آمد سلام كرد و بر عادت بنشست. محمود روى بدو آورد و گفت «تو مردى عالم و پير باشى و من قضا بتو داده‌ام و مالها و خونهاى مسلمانان بتو سپرده‌ام و بر تو اعتماد كرده- و دو هزار مرد هست در شهر و ولايت من از تو عالم‌تر، ضايع‌اند- روا باشد كه تو خيانت كنى و شرط امانت بجاى نيارى و مال مردى مسلمان بناحق از بن‌[1] ببرى و او را محروم بگذارى؟» گفت «اى خداوند اين چه حديث است و اين كى مى‌گويد و اين من كرده‌ام؟» محمود گفت «اى منافق سگ اين تو كرده‌اى و اين من مى‌گويم.» و پس كيسه را بدو نمود و گفت «اين كيسه آن است كه تو بشكافتى و زر بيرون كردى و مس بدل زر در آنجا نهادى و كيسه را بفرمودى تا رفو كردند. پس خداوند زر را گفته‌اى كه «كيسه سربسته و بمهر خويش آوردى و همچنان بازبردى. چيزى بر من سختى و يا نمودى؟» فعل و سيرت تو در ديانت چنين است؟» قاضى گفت «نه اين كيسه را هرگز ديده‌ام و نه از آنچه مى‌گويد خبر دارم.» محمود گفت‌]45 b[ «اين هر دو مرد را درآريد.» خادمى برفت، خداوند كيسه را و رفوگر را پيش محمود آورد. محمود گفت «اى دروغ‌زن اينك خداوند زر و اينك آن‌


[1] - بن‌NC : اوP

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 115
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست