responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 105

تا جان دارى از آنجا رهايى نيابى.» بترسيدم‌]94 a[ و بدانستم كه در دل كرده است كه زر من پاك ببرد و هرچه او حكم كند مردمان بر آن بروند.

نرمك برخاستم و از پيش او بيرون آمدم و با خويشتن اين مثل مى‌زدم كه گفته‌اند: چون گوشت گنده شود بنمك علاج توان كرد، چون نمك گنده شود او را بچه علاج كنند؟ همه داوريها بقاضى درست شود. چون قاضى بيداد كند كيست كه از قاضى داد بستاند؟ اگر عضد الدوله دادگر بودى بيست هزار دينار من در دست قاضى نبودى‌[1] و من چنين گرسنه دو روزه نبودمى و طمع از مال و ملك و شهر خويش نبريدمى.»

6- چون منهى ماجراى احوال از او بشنود دلش بر او بسوخت، گفت «اى آزادمرد همه اميدها از پس نوميدى است. دل در خداى بند كه خداى عزّ و جلّ كار بندگان راست آورد.» پس او را گفت «مرا در اين ديه دوستى است آزادمرد و مهمان‌دوست، من بديدار او مى‌روم و مرا با تو سخت خوش افتاده است. مساعدت كن تا امروز و امشب بخانه آن دوست باشيم تا فردا خود چه ديدار آيد.» او را برد تا بدرخانه آن دوست. و ما حضر چيزى بخوردند و منهى‌[2] در خانه‌اى شد و اين حال بر كاغذ نبشت و بيكى روستايى داد كه «در سراى عضد الدوله رو و فلان خادم را خواه و اين نبشته بدو ده كه فلان فرستاده است. بايد كه در حال برسانى و جواب بياورى.» چون قاصد برفت و نوشته بخادم داد[3] خادم در وقت بعضد الدوله رسانيد.

7- چون عضد الدوله بخواند انگشت بدندان گرفت و در حال كس فرستاد و گفت «خواهم كه نماز خفتن اين مرد را پيش من آرى.» اين منهى او را


[1] - نبودى‌P : نبردى‌N -:C

[2] - منهى‌N -:PC

[3] - و جواب بياورى چون قاصد برفت و نوشته بخادم دادN -:C

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 105
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست