نام کتاب : سياست و مهدويت نویسنده : بهروز لک، غلامرضا جلد : 1 صفحه : 151
سيموندز در قرن نوزدهم با اشاره به اين بعد
اومانيسم، آن را چنين تعريف مىكند:
جوهر اومانيسم دريافت تازه و مهمى از شأن انسان به عنوان موجودى
معقول و جدا از مقدرات الهياتى است و دريافت عميقتر از اين مطلب كه تنها ادبيات
كلاسيك ماهيت بشر را در آزادى كامل فكرى و اخلاقى نشان داده است. اومانيسم تا
اندازهاى واكنش در مقابل استبداد كليسايى و تا اندازهاى تلاش به منظور يافت نقطه
وحدت براى كليه افكار و كردار انسان در چارچوبى ذهنى بود كه به آگاهى از قوه فائقه
خود رجوع مىكرد (ديويس، 1378: 31).
از اينروست كه اوج جدايى اومانيسم از كليسا و آموزههاى دينى را
مىتوان در سخن معروف، صريح و متهورانه نيچه يافت. وى نتيجه انسان محورى غرب را
مرگ خدا اعلام مىكند. از نظر او با نشستن انسان در مقام خدايى، ديگر مجالى براى
خداى كليسا باقى نمانده است.
از اين منظر، انسان مدرن، افسونها و افسانهها را كنار گذاشته، اينك
در اوج افسونزدايى قرار گرفته است. عرصه جهانى شدن عرصه تكميل فرايند افسونزدايى
نيز تلقى مىشود. بر اين اساس، طبق قرائت مدرن از جهان، افسونزدايى پروسهاى است
كه در ذات مدرنيته نهفته بوده، اينك تكنولوژىهاى جديد به مدد آن شتافته، به تكميل
آن پرداختهاند. طبيعى است سرانجام چنين قرائتى از جهان و به تبع آن از جهانى شدن،
باز توليد مدرنيته خواهد بود و متفكرى ژاپنىتبار امريكايى چون فوكوياما را بر آن
خواهد داشت كه از پايان تاريخ در عصر جهانى شدن سخن بگويد. چنين پايانى نيز جز
تكميل مدرنيته در قرائت ليبرال دموكراسى آن نخواهد بود.
با تمسك به آموزههايى چون اومانيسم، عقلانيت، پيشرفت و افسون زدايى
كه در بطن مدرنيته نهفته است، جهانى شدن معنايى خاص مىيابد. از اين روست كه گروهى
از تحقيقات مبتنى بر آموزههاى مدرن، جهانى شدن را
نام کتاب : سياست و مهدويت نویسنده : بهروز لک، غلامرضا جلد : 1 صفحه : 151