«اصل سياست اسلامى اين است كه انسانها چه به صورت فردى و چه به صورت
جمعى، بايد از وضع خودسرانهى قانون و اعمال قدرت بر ديگران دست بردارند. هيچكس
نبايد اجازه داشته باشد از سوى خود احكامى را تصويب و يا فرامينى را صادر كند؛
تنها الله است كه حق وضع كردن قانون را دارد»[1]
از اين گفتار چنين استنباط مىگردد كه سياست از نظر ايشان عبارت است از:
«اجراى قوانين الهى توسط انسان كه در اين زمينه مىتوان از قدرت نيز
استفاده نمود؛ مشروط بر اين كه براساس احكام الهى استوار باشد».[2]
4- 2- فارابى
فارابى سياست را در دو مفهوم عام و خاص بيان مىنمايد؛ ايشان در
مفهوم عام، سياست را «سودمندترين روش مطالعهى اعمال، رفتار و احوال ظاهرى و باطنى
انسانها» مىداند[3] و در مفهوم
خاص، سياست را بخشى از «تدبير و محصول عمل سياستمداران» تلقى مىكند. بنابراين،
سياست در معناى اخص، به حوزهى عمل زمامداران مربوط است كه شامل ايجاد، ملكات و
فضايل در جامعه و نگهدارى از آنهاست. ايشان در تعريف سياست فاضله مىنويسند:
[1] - مودودى، ابو الاعلى، به نقل از مهديخانى، عليرضا،
آرون، كتاب مرورى اجمالى بر توسعهى سياسى و اقتصادى، تهران، 1373، ص 18.