مناوله اصطلاح علم درايه و از طرق تحمل حديث است. مناوله به اين معنى
است كه شيخ استاد حديثى را به صورت مكتوب بدست راوى مىسپارد؛ راوى آن حديث را كه
روايت مىكند كلمه مناوله را قيد مىكند تا فرق آن با روايت مبتنى بر سماع يا
قراءت تنها معلوم گردد، مثلا مىگويد: حد ثنا فلان مناولة يا اخبرنا فلان مناولة
(و جيزه شيخ بهائى)
منجمه
پارهپاره. مقسط، بدهى كه بر اقسام تقسيم شود.
" خراجى كه بر سواد عراق ضم كردهاند اجرتى است منجمه كه هر
ساله ادا كنند" (ص. 272)
منصف
نوعى شراب كه از خرما و رطب درست مىكنند و مستى نمىآورد و خوردن آن
مكروه است.
منعت
پشتى دهنده و حمايت كننده.
" اگر جماعتى از كافران درآيند و قطع طريق كنند و منعتى نباشد
ايشان را، اين نقض عهد نباشد و اگر ايشان را منعت باشد و مقاتله با مسلمانان
علانيه كنند نقض عهد باشد" (ص. 452)
من
منت گذاشتن بر اسير و آزاد كردن او، در برابر شقوق ديگر يعنى كشتن يا
به بردگى گرفتن يا فديه خواستن.
" امام مخير است ميان استرقاق و قتل و من و فدا" (ص. 448)
اين اصطلاح از آيه 4 سوره محمد گرفته شده است.
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا
أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً
منى (منا)
جايگاهى است نزديك مكه كه مراسم قربانى در آنجا انجام شود.
موات
" زمين موات آن است كه فتح كند امام بلدهاى را بزور و قهر، و
قسمت نكند زمينها را در ميان غانمان و ترك كند آن را مهمل" (ص. 269)
زمينى كه آب نداشته باشد. زمين دور افتاده و پرت كه مورد احتياج
نباشد.
موادعه
مهادنه. آتشبس. صلح كه تعيين مدت آن بسته به نظر امام است."
عبارت است از مصالحه با اهل حرب بر ترك جنگ در مدتى معين" (ص. 451)
مولى
مالك برده، خواجه.
مهادنه
" عبارت از موادعه است" (ص. 452) پيمان صلح. آتشبس.