است و پنجمى (حد قذف) مشترك بين حق الله و
حق الناس است (ص. 333)
حر البعض
بندهاى كه قسمتى از بهاى خود را پرداخته است" و مكاتب و حر
البعض همچو آزاد است" (ص. 331)
حربى
كافرى كه با مسلمانان در حال جنگ است.
" و گاهى كه حربئى به امان درآيد به مملكت ما و بندهاى كه
مسلمان شده بخرد و بدار الحرب برد ..." (ص. 422)
حرز
حفاظ، جا و مكان معينى مانند صندوق كه مالى را محفوظ نگاه دارد.
همچنين اگر مالى تحت نظر حافظ و نگهبان باشد آن نيز در حرز است." اما حرز، آن
بر دو نوع است. حرز از براى معنيى كه در اوست همچو خانهها و دكان و صندوق، و حرز
به كسى كه نگاهدارنده اوست همچو كسى كه در راه نشيند يا مسجد، و متاع او نزد او
باشد، پس آن متاع بدو محرز است" (ص. 346)
حشفه
صخره يا جزيرهاى كه سر از آب بيرون كرده باشد. آلت رجوليت مرد تا
ختنهگاه.
حقه
" شتر ماده كه به سال چهارم درآمده باشد" (ص. 232)
حلبه
گياه شنبليد. درخت عرفج، درخت قتاد. نوعى از طعام كه با دانه شنبليد
بسازند.
حوامل
شترانى كه از براى بار كردن باشند. شتران باركش كه مشمول زكات
نيستند.
حيض
قاعدگى زن. خونى كه از رحم زن از هنگام بلوغ تا دوران يائسگى در
فواصل تقريبى يكماهه به مدت چند روز خارج مىشود.
حيله (حيل شرعى)
راهى كه براى روبرو نشدن با منع شرعى درباره امرى اتخاذ مىشود. حيله
شرعى آنگاه كه به منظور تقلب و كلاهگذارى برسر قانون نباشد مجاز تلقى مىشود و
در غير اين صورت مذموم است مانند رباخوارى از طريق توسل به عقودى از قبيل بيع بشرط
و غيره
" و گاه باشد كه مفتى را حمل كند اغراض فاسده بر تتبع
حيلهها" (ص. 114)
خ
خراج
" وظيفه معينه كه آن را موظف ساخته باشند بر آدمى يا بر زمين كه
ادا كنند آن