پناه دادم» يا «ترا آمن گردانيدم» يا «باكى
نيست» يا «مترس» يا «ترسى نيست».
و حاصل مىشود امان بكتابت و رسالت و اشارت مفهمه، و شرط است علم و
قبول او. پس اگر قبول نكند امان منعقد نمىشود. و اگر درآيد زيادت نگرداند امان را
بر چهارماه، و اگر مطلق گويند تنزيل بر چهارماه بايد كرد، پس اگر زيادت گردانند
باطل است در زيادت. و شرط نيست در امان ظهور مصلحت، بلكه كافى است عدم مضرت. پس
جايز نيست امان جاسوس و طليعه.
و امان لازم است. و جايز نيست امام را كه باطل گرداند آن را مگر آنكه
استشعار خيانت نمايد. و متعدى نمىگردد امان كسى بچيزى كه در دار الحرب گذاشته
باشد از اهل و مال.
و گاهى كه مسلمان ضعيف باشد در دار كفر و قادر نباشد بر اظهار ايمان
خود، واجب است بر او هجرت كردن اگر قادر باشد. و اگر قادر نباشد بر اظهار ايمان
خود از براى آنكه مطاع باشد يا آنكه او را عشيرتى باشد كه او را حمايت كنند مستحب
است كه هجرت كند. و اگر اميد آن باشد كه اسلام ظاهر شود آنجا باقامت او، افضل آن
است كه اقامت كند. و همچنين استثنا كردهاند كسى را كه در اقامت او مصلحت مسلمانان
باشد.
ابن عبد العزيز و غير او روايت كردهاند كه اسلام عبّاس پيش از روز
بدر بود، و پنهان مىداشت. و از اخبار مشركان بحضرت پيغامبر صلى اللّه عليه و سلم
مىنوشت، و مسلمانان با او قوت مىگرفتند، و او مىخواست كه نزد حضرت پيغامبر صلى
اللّه عليه و آله و صحبه و سلم آيد، و حضرت صلى اللّه عليه و آله و صحبه و- سلم
بدو نوشت كه اقامت تو در مكه بهتر است، بعد از آن عبّاس رضى اللّه عنه اسلام خود
اظهار كرد روز فتح مكّه.
و بفتح مكّه ختم شد كتاب ما، رجاء واثق بكرم خالق فاتح كه همچنانچه
فتح مكّه را فارق ميان اهل كفر و اسلام گردانيد، و تصرف مهاجران فى سبيل اللّه را
بدان فتح تمام گردانيد، فتح طرق مكّه را از خراسان و عراق كه آلوده بقاذورات كفر و
بدعت ارباب رفض و الحاد و شقاق گشته بر سلطان و امام مؤيد