و اما مقدار جزيه بمذهب حنفى؛ در كتاب «هدايه» گويد كه جزيه بر دو
ضرب است: جزيهاى كه بتراضى و صلح وضع مىكنند، پس تقدير برحسب آن چيزى است كه
اتفاق صاحب عقد و ذمى بر آن واقع مىشود. همچنانچه صلح كرد حضرت پيغامبر صلى اللّه
عليه و سلم بنى نجران را بر هزار و دويست حلّه. و جزيه ديگر آن است كه ابتدا كند
امام وضع آن را گاهى كه غالب شود امام بر كفار، و ايشان را مقرر دارد بر املاك
خود، پس وضع كند بر غنى ظاهر الغنا در هرسالى چهل و هشت درهم كه فراگيرد از او در
هرماهى چهار درهم، و بر وسط الحال بيست و چهار درهم كه فراگيرند از او در هرماهى
دو درهم، و بر فقير عمل كار دوازده درهم. اين است مقدار جزيه نزد ابو حنيفه رحمه
اللّه.
و اما بر مذهب شافعى رحمه اللّه؛ در كتاب «انوار» گويد: اقل جزيه يك
دينار طلا است هرسال، و دراهم نگيرند الّا بتسعير طلا و قيمت آن. و مستحب آن است
كه مماكسه نمايند تا بغايتى كه از غنى چهار دينار گيرند و از متوسط دو دينار. و
لازم نيست او را كه اعلام كند بكمتر و اگر امتناع نمايند از زيادت واجب است تقرير
بدينار، و مساوى است در او غنى و فقير. اگر عقد كند بر زيادت پس از آن بدانند كه
لازم نيست، لازم است ايشان را وفا بدانچه التزام نمودند. و منتقض مىگردد عهد
ايشان بمنع. و اگر شرط كنند بر قومى كه بر فقير ايشان دينارى باشد و بر متوسط
ايشان دو دينار و بر غنى ايشان چهار دينار، جايز است. و اعتبار بوقت اداست. و اگر
بعضى گويند كه من فقيرم يا متوسط حالم، قبول كنند مگر آنكه قايم شود بيّنتى بخلاف
آن. و اگر ذمّى بميرد يا مسلمان شود در ميان سال واجب مىشود قسط آنچه گذشته است.
و اگر چندسال بگذرد و اداى جزيه نكند ساقط نمىشود.
و واجب است امام را كه او را ديوانى باشد از براى جزيه، و عامل
امينى، و عرفائى كه رفع كنند بسوى او آنكسى را كه زايد از ذكور، تا شناسد بلوغ او
را به سنّ، و آنكسى كه مىميرد از ايشان تا نام او را از ديوان بيندازند. و
مستحب