يكديگر مقاتله كنند و مسلمان از پس كافر
درآيد و او را بكشد مستحق سلب مىگردد. و شرط نيست كه او را در مبارزت بكشد، پس
اگر در ميان كفار در رود و كافرى را بكشد مستحق سلب گردد. و فرق نيست ميان آنكه
امام بگويد كه هركس كه كسى را بكشد سلب از آن اوست يا نگويد.
پس از آنكه سلب بيرون كنند بايد كه مؤونتهائى كه در جمع غنايم واقع
شده بيرون كنند، همچو اجرت حمال و اجرت كسى كه حفظ غنيمت كرده و غير آن. بعد از
آن، نفل را بيرون كنند چنانچه بعد از اين مذكور گردد. پس از آن باقى را به پنج سهم
مساوى قسمت كنند و پنج رقعه بردارند، و بر يكى بنويسند كه للّه تعالى، و بر چهار
ديگر بنويسند كه للغانمين، و آن را در ميان پنج بندق متساوى نهند و از براى
هرقسمتى رقعهاى بيرون آورند. پس آنچه للّه است اگر بيرون آيد آن را ميانه اهل خمس
قسمت كنند چنانچه بعد از اين مذكور گردد. و قسمت كنند باقى را بر غانمان، خواه عقار
باشد و خواه منقول. و رضخ از جمله اين است چنانچه مذكور گردد.
و غانمان جماعتىاند كه حاضر شده باشند در جنگ از براى قتال و اگرچه
قتال نكنند. و حق نيست در غنيمت كسى را كه حاضر شود در جنگ بعد از آنكه جنگ آخر
شده باشد. و اگر حاضر در جنگ بميرد بعد از انقضاى جنگ حق او منتقل مىگردد بوارثان
او، و اگرچه بميرد پيش از جمع كردن مال. و اگر در اثناى جنگ بميرد يا بكشند او را
حقى نيست. و اگر اسپ او در اثناى جنگ بميرد يا بكشند مستحق سهم اسپ مىگردد. و
تاجران لشكر و ارباب حرفت لشكر مستحق سهم هستند گاهى كه قتال كنند. و همچنين
جماعتى كه نوكرانند مثل سائسان و اينها كه پرتال نگاه مىدارند. و بعضى گويند اجير
مستحق سهم است و اگرچه جنگ نكند. و جماعتى كه ايشان را اجارت گرفته باشند از جهت
قتال مستحق سهم نيستند و نه مستحق اجرت. و اگر امام يا امير، لشكرى بفرستند و خود
نروند و ايشان غنيمتى بيابند امام شريك ايشان نيست و نه لشكر او. و اگر غنيمت
يابند امام و لشكر او، آن لشكر كه رفته باشند بامر امام، شريك ايشان مىگردند.