فرمود «لا اله الّا اللّه وحده، لا شريك له،
له الملك و له الحمد، و هو على كلّ شىء قدير، آيبون تايبون عابدون ساجدون لربنا
حامدون صدق اللّه وعده، و نصر- عبده، و هزم الأحزاب وحده» پس در مدينه درآمد. اين
است كيفيت حج حضرت پيغامبر صلى اللّه عليه و سلم كه در «صراط مستقيم» بتفصيل
آورده، ما بهمان عبارت ايراد كرديم تا سلطان اگر خود بحج رود، بدين موجب عمل
نمايد، و اگر امير حاج فرستد بايد كه او بهمين طريق عمل كند، و اللّه اعلم.
اكنون بيان اقامت جمعات و اعياد نمائيم، و باللّه التوفيق.
فصل سيوم، در بيان اقامت جمعات و اعياد.
بدان ايّدك اللّه تعالى كه اقامت جمعه در بلاد اسلام حق امام و سلطان
است و اگر در اقامت آن تقصير نمايند آثم گردند. و جمعه در مذهب حنفى بىايشان يا
نائب ايشان صحيح نيست. در كتاب «هدايه» گويد: جايز نيست اقامت جمعه الّا مر سلطان
را يا كسى كه سلطان امر كند او را، زيراكه اقامت جمعه در جمعى عظيم مىباشد، و گاه
هست كه منازعت واقع مىگردد در تقدم و تقديم، پس لابد است از امام يا نائب او را
تا امر اداء جمعه تمام گردد. اين است سخن «هدايه».
و در كتاب «كفايه» گفته است: شرايط لزوم جمعه دوازده چيز است؛ شش چيز
در نفس آنكس كه نماز مىگزارد، شش چيز در نفس غيرّ مصلّى. اما آن شش چيز كه در
نفس او است: حرّيّت، و ذكورت، و اقامت، و صحت، و سلامت پاها و بصر. اما آن شش چيز
كه در غير نفس او است: يكى مصر جامع، ديگر وجود سلطان، و جماعت، و خطبه، و وقت، و
اظهار، تا بغايتى كه اگر والى در مصر بربندد و نماز جمعه بمردم خود بگزارد، و
مردمان را اذن بدخول ندهد جايز نيست. همچنين گفته در «تمر تاشى». اين است سخن
«كفايه».
و در «محيط» گفته: شرط دوم از شرايط جمعه سلطان است يا نائب او از
امير يا قاضى، و اين مذهب ما است. و شافعى گفته كه سلطان شرط جمعه نيست. و دليل ما
آنست كه حضرت پيغامبر صلى اللّه عليه و سلم فرموده: چهار امر است كه