نام کتاب : سلسله مباحث اسلام، سياست و حكومت نویسنده : مصباح يزدي، محمد تقي جلد : 1 صفحه : 26
و الاحسان»[1] اين
تنها يك دستور اخلاقى نيست بلكه امرى واجب است كه بايد رعايت شود. و اگر تنها
ملاك، عدل بود لزومى نداشت كه احسان را اضافه كنيم پس همانطور كه رعايت عدل در
جامعه واجب است، رعايت احسان نيز واجب است، به اين معنا كه نه تنها حقوقى در ازاء
خدمت ثابت مىشود بلكه يك حق الهى وجود دارد كه براى هر كسى خداى متعال در نظر
گرفته است و حتى كسى كه بدترين شرايط را دارد و از چشم، گوش و تكان دادن دست و پا
محروم است، همين كه نفس مىكشد و موجود زندهاى است و حق دارد و دولت اسلامى بايد
اين حقوق را تأمين كند. پس چنين قانونى بايد مورد توجه دولت اسلامى باشد و نبايد
فكر كنيم كه وظائف دولت فقط همان مطالبى است كه هابس يا روسو و يا ديگر انديشمندان
غربى گفتهاند. چرا كه آنها توجه به مراتب عاليه وجود انسانى نداشتهاند و يا كم
داشتهاند و يا انسان را موجودى گرگ صفت و يا حيوانى در حد زنبور عسل و موريانه
مىپنداشتند. انسان از ديدگاه اسلام فراتر از حد اين گونه حيوانات حتى با وجود
زندگى اجتماعى، مى باشد پس قانون بايد همه اين چيزها را رعايت كند و اگر قانون
بايد اين مصالح را رعايت كند آيا مىتواند هرگونه آزادى به انسان بدهد؟
انسان براى اينكه بتواند به اين تكاملها دست يابد، بايد ارادهاش
محدود و كاناليزه بشود، بايد در يك مسير خاص حركت كند تا به اين هدف برسد. مگر
انسان مىتواند از هر راهى حركت كند و به اين هدف برسد؟ آن كسانى كه خدا را
شناختهاند و انكار كردهاند و آن