نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 92
هرچه عذر آوردم بر تغيّرش افزوده مىشد و
ثمرى نمىكرد. عاقبت التماس نمودم كه من فردا مىروم. ولى چون امشب ميهمان تو هستم
ميل دارم ساعتى با من بنشينى، وصيتى دارم و تو را نصيحتى كنم.
با كمال دلتنگى وارد اطاق شد. من هم از برايش قدرى سيب و خربزه و گز
حاضر كرده به خوردنش تكليف نمودم. بعد به لسان درويشى و زبان فقيرى شمّهاى از
گزارش حالات آن زن و خودم حكايت كردم.
ساعتى نگذشت، صاحبخانه كمر ارادتم بربست و به خدمتگذاريم نشست.
بسيار ملاطفت و محبّت نمود و ماهى دو قران هم از اجاره خانه تخفيف
داد و گفت:
«خانه من به شما تعلّق دارد و از هر قبيل اسباب كه لازم داريد
بفرماييد حاضر كنم.»
من هم از تلطّفش تشكّر نمودم و معذرت خواستم. او هم از نزدم برخاست و
رفت.
من هم خوابيدم و آن زن تا ده يوم به سراغ من مىآمد و زن صاحبخانه را
واسطه مىنمود.
من قبول نمىكردم. اعاذنا اللّه من شرّ العفاريت.
اگرچه اين مزخرفات را مىخواستم در فصل واقعات از نادرات مرقوم دارم
ولى چون از گزارشات يوميّه بود، قلم تندى كرد، به رشته تحرير كشيده شد.
[نوشونيش روزگار]
بارى در همان روز آثار كسالتى در حالتم به هم رسيد. به اسهال مختصرى
مبتلا شدم كه ساعتى يك مرتبه بيرون مىرفتم و در حرم زياد نمىتوانستم توقّف كنم.
در روز نيمه رمضان كسالتم سخت شد، در خانه اوفتادم. با خود عهد كرده
بودم كه ديگر با احدى مجالست و معاشرت ننمايم و غير از حرم مطهّر به جايى نروم.
و آن روز هوا بسيار سرد بود. من هم لحافى بر خود پيچيده بودم و در
گوشه اطاق نشسته و در به روى خود بسته بودم و چون غربتزدگان با حال پريشان متحيّر
و متفكّر كه آيا سرانجام زندگانى من چگونه خواهد بود و دوا و غذا از برايم كه
مرتّب خواهد نمود؟
ناگاه يكى از آشنايان خراسان به پرسش حالم آمد. احوالم پرسيد و حالم
را خوش
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 92