responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 74

[عزيمت دوستان و از دست دادن خانه‌]

صبح آن روز جناب حسام و مشير عازم مرو شدند. ما هم لوازمات مسافرين را برداشته به گارى‌خانه رفته، ايشان را به خدا سپرده و به طرف عشق‌آباد روانه نموديم.

حال زمان مفارقت، به اندازه‌اى رقّت دست داد كه در وقت تحرير- كه اين اوراق مى‌نوشتم- گريستن مجال نوشتن نداد و سيل سرشك از ديده مى‌گشاد، لهذا خود را از تذكار آن معاف داشتم و از بيان اين مطلب گذشتم.

حقير هم مراجعت به منزل نمودم. تنها در ميان منزل نشسته بودم.

و آن منزل يك بالاخانه مخروبه بود كه به توسط جناب حسام و با هزار التماس ماهى بيست [و] هشت قران اجاره نموده بودم. در آن حال كه نشسته بودم، يوم بيست و هفتم شعبان و پنج روز بود كه اجاره شده بود. ديدم سرايدار آنجا آمد كه از امروز اجاره اين بالاخانه ماهى چهار تومان [و] نيم است. بسيار تعجّب نمودم. باوجودى كه در هر هفته زياده از دو قران بر سبيل انعام به سرايدار مى‌دادم.

گفتم: «من اينجا را يك ماهه اجاره نموده‌ام حال پنج روز بيشتر نگذشته است شما تا يك ماه زياده از بيست و هشت قران بر من حقّى نداريد.»

گفت: «من شرع و شريعت نمى‌دانم. مشهدى رضا كه مستأجر اين خانه است به من گفته است، امروز زوّار زياد آمده است. اگر فلانى ماهى چهار تومان و پنج هزار مى‌دهد بماند و الّا برود.» در آن بين خود مشهدى رضا رسيد.

گفتم: «اى مؤمن تو به قانون شرع اين بالاخانه را به من اجاره داده‌اى. اين گفتگو مخالف قوانين شريعت است.»

گفت: «اى سيّد! اوّلا من مؤمن نيستم و تركم! و در ثانى شريعت پول است! من آمده در اين ولايت يك صد دينار فايده ببرم. اگر قبول دارى بمان، و الّا مى‌گويم كه از امشب تو را راه ندهد.»

التماس كردم، ثمرى نكرد. يك شب مهلت خواستم، نداد. قسم دادم، فايده نكرد. هر

نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 74
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست