نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 357
در پشت آن مدرسه به جايى رسيدم كه شخصى چند
ظرف آبى گذارده و مردم هم به جهت ضرورت در آنجا عبور و مرور داشتند. من هم به آن
طرف رفته، وجهى دادم، ظرف آبى برداشتم، در گوشهاى مستراحى بود. عصاى بسيار خوبى
در دستم بود كه يك تومان قيمت داشت در گوشه ديوار گذاردم و از براى قضاى حاجت
نشستم و چشم بر عصاى خود دوخته بودم كه طرّاران از من ندزدند تا در زمان تطهير،
چون قدرى به خود مشغول شدم، ديدم سيّدى معمّم، كه كثافت آثار وافور، به مضمون: يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ[1] از
ناحيه احوالش هويدا بود، عصاى مرا برداشت و فرار كرد. من فرياد كردم.
جوابى نداد، ناچار تطهير را تمام كرده برخاستم و از عقب سيد روانه
شدم.
صاحب ظرف آب فرياد كرد كه جناب آقا ظرف آب و اجرت مرا بدهيد، بعد
تشريف ببريد. عباى خود را در نزد او گذاردم كه باعث اطمينان او باشد و از عقب سيد
روانه شدم؛ هرچه دويدم او را نيافتم مأيوسانه مراجعت نمودم؛ خواستم لوله هنگ او را
بياورم بدهم و عباى خود را دريافت نمايم، ديدم ديگرى به جهت ضرورت لوله هنگ او را
برداشته؛ آمدم عباى خود را دريافت نمايم، آن شخص به جهت مطالبه ظرف آب خود نداد.
لابد، قيمت و تاوان دادم. مطالبه اجرت كرد. گفتم: «در مرتبه اوّل دادم.» قبول
نكرد.
ناچار دو مرتبه اجرت دادم و از اخلاق مردم، نهايت تأسف را داشتم و به
سوى صحن مسجد گوهرشاد شتافتم. فريضه به جاى آوردم.
مقارن غروب آفتاب به عتبهبوسى آستان مبارك حضرت رضوى- عليه السلام-
مشرّف شدم، تا سه ساعت از شب گذشته در آن روضه رشك خلد برين توقف نموده، بعد بيرون
آمده، به سوى منزل خود رفتم. غذايى صرف كرده، استراحت نمودم.