نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 355
در حقيقت مىبينيم كه عنقريب به بلاى
ناگهانى مبتلا و در جهنمش مأوا و يا از اين مملكت، فرار خواهد كرد. زيرا اثرات
اعمالش او را به ذلّت و نكبت مبتلا خواهد نمود.»
[تأثير موعظه در قفقازى و خراسانى]
چون كلامم بدين مقام رسيد ملاحظه نمودم قفقازى مانند گل سورى،
لحظهبهلحظه برافروخته مىشد و آثار فرح و سرور از حالش هويدا بود. ولى خراسانى،
ساعت به ساعت، پژمرده و افسرده مىگرديد و كلمات من، چون به لسان ليّن و از شايبه
غرض معرّى و مبرّى بود، در دلش اثرى به هم رسانيد. فىالجمله، تغيير حالى در او ظاهر
گرديد. ولى تعصّب جاهليت خود را از دست نمىداد و به استدلالات بىمعنى متمسّك
بود.
منجمله مىگفت: «به مضمون آيه شريفه
أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[1] مراد از اولو الامر، سلاطين اسلام هستند و حقير، يك يك استدلالات او
را جواب مىدادم، تا آنكه دو ساعت به غروب مانده من از صحبت كردن معذرت خواستم و
گفتم چون نماز نخواندهام، بايد به حرم مشرّف شوم.»
صاحبخانه از روى وجد و شعف اظهار مىكرد: «من ميل دارم شما در
همينجا نماز بخوانيد و امشب را هم توقف بفرماييد» عاقبت همگى برخاستيم فريضه
يوميّه را بر حسب وظيفه، به جاى آورديم.
و آن روز هوا سرد بود و كمكم برف مىباريد. من درصدد رفتن و
صاحبخانه مهيّاى ممانعت كردن بود و قفقازى مىگفت: «من ميل دارم شما امشب را در
منزل من تشريف بياوريد.» و من از هر دو معذرت خواستم و برخاستم.
[ماجراى وضو گرفتن در مدرسه دودر]
آن تاجر محترم كه صاحبخانه بود هرچه كرد مرا نگاه دارد، قبول نكردم و
به طرف
[1] -« از خداوند و پيامبر و اولولامرتان اطاعت كنيد»
نساء 4/ 59.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 355