نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 330
خادم من مقدارى شير از برايم گرم كرده بود،
چند استكان خوردم؛ به حرم مطهر روانه گرديدم، دو ساعت از آفتاب برآمده از حرم
بيرون آمدم.
در مسجد گوهرشاد در ايوان مقصوره، مقدارى تجير و فرش ديدم. دانستم
فوت مرحوم حجة الاسلام صحيح است، ديوانيان مىخواهند مجلس ختم و فاتحه فراهم
آورند.
به طرف خانه جناب شريعتمدار حاجى شيخ عبد الوهاب روانه شدم تا خبر
صحيحى از ايشان تحصيل نمايم. در بازار خدمت ايشان رسيدم، ايشان هم فرمودند: «شب
گذشته خبر فوت مرحوم حجة الاسلام رسيده، ولى آقازاده جناب آقاى آخوند، هنوز خبر
قطعى از براى ايشان نرسيده و ايشان علم قطعى به اين مسأله ندارند و امروز با سيم
انگليس به اسلامبول تلگراف نمودهاند، هنوز جواب نيامده است.»
من به ملاحظه پيشرفت كار گفتم: «از قرارى كه مىگويند اين خبر اصلى
ندارد، گويا محمد على شاه مرده است، ديوانيان مىخواهند از براى او مجلس ترحيمى
فراهم آرند.
مىترسند به واسطه آن ظلمهايى كه او نموده كسى در مجلس فاتحه او
نيايد. لهذا مجلس ختم را به اسم جناب حاجى ميرزا حسين ناميدهاند كه مردم به رفتن
آن مجلس رغبت نمايند و در فاتحه حاضر شوند.» جناب حاجى شيخ عبد الوهاب گفتار مرا
باور كرد. فرمود: «خدا كند اين قسم بوده باشد».
بعد به اتفاق ايشان به مسجد گوهرشاد مراجعت نموديم. گماشتگان ديوان
به فراهم آوردن مجلس فاتحه مشغول بودند. در آن حال بعضى از رفقا و دوستان رسيدند.
از اين قضيه مستفسر شدند.
به تمام ايشان گفتم: «الحمد للّه حضرت حجة الاسلام سالم است و ليكن
محمد على شاه مرده است.» آنها هم تصديق مىكردند.
چيزى نگذشت در تمام بازار مشهد شهرت دادند كه محمد على شاه مرده است.
حكومت مىخواهد از براى شاه مجلس فاتحه فراهم آورد.
بعد گماشتگان، حكومت، ايوان مقصوره را فرش كردند و در جلو تجير
كشيدند.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 330