آن صاحبان خرمن مىگفتند: «ما غير از ارزن حاصلى نداريم و از براى
طلب شماها، تهيهاى فراهم نكردهايم.» تجار با زارعين به مخاصمه درآمدند تا آنكه
آن جوان خوشروى آمد؛ گفت: «من تخم دادهام و مساعده دادهام و پول و زمين و آب دادهام،
كار و اسباب دادهام، خانه و مسكن دادهام و و و، حال از براى من چه فراهم
كردهايد؟»
آن رعايا سرخجالت به زير انداخته متحيّر مانده سخنى نمىگفتند. بعد
آن خرمن ارزن را تجّار در ميان خود غرما كردند[1].
آن مقدار جنس موجود را وجه طلب برداشتند، مابقى طلب خود را سند و قبض گرفتند كه هر
زمان خدمتى و كارى و فعلگى و عملگى داشتند رجوع به اين رعايا كرده و اينها، در
مقابل بدهى خودشان خدمت كرده مزدورى نمايند.
پس آن جوان خوبروى كه صاحب آن اراضى و قريه بود، مطالبه حقوق خود را
نمود.
اين رعايا از در عجز و مسكنت معذرت مىخواستند بلكه از براى امر
معيشت خودشان و گذران زمستان آذوقه توقع داشتند و اظهار مىكردند: «ما در اين مدت
زحمت كشيدهايم، اين زمينها را شيار نمودهايم و آبيارى كردهايم.
شبها نخفتيم و روزها آسوده نبوديم ما هم زراعت كرديم و درو نموديم و
خرمن كوفتيم. چندى بود كه ما گرفتار اين زراعت بوديم. حال كه زمستان در پيش و هركس
در صدد فراهم كردن آذوقه از براى خويش است ما به كى پناهنده شويم و از كه قرض
بخواهيم و چگونه امر معيشت خود را بگذرانيم؟».
آن جوان گفت: «اى مردم جاهل و نادان و اى بىهمتان، بىمروتان! شما
بد مردم پستفطرت رذل طبيعت زشتى بوديد. من به شما زمين و آب و كاه و لوازم زراعت
دادم و
[1] - غرما كردن: تقسيم كردن طلبكاران اموال بدهكار
ورشكستهاى را ميان خود.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 326