نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 325
برساند حال صلاح نيست اين خبر را منتشر
سازيد. بهتر آن است كه در ميان مردم شهرت بدهيد كه محمد على شاه مرده است و در
طهران مشغول انتخاب وكيل از براى مجلس شوراى ملّى هستند. در خراسان هم بايد انجمن
ايالتى فورا تشكيل يابد. اگر به اين اسم مردم حركتى نمايند و اجتماعى كنند شايد
انجمن در خراسان تشكيل شود. بعد رفتهرفته مردم درصدد استرداد حقوق مغصوبه خود
خواهند برآمد، شايد از اطراف مشهد هم به آنها مددى نمايند و در اين مقصود مقدس
همراهى كنند و ما بيچارگان به آرزوى خود نايل شويم.»
آن دوست محترم قدرى تأمل نمود و اين رأى را تصويب نمود، بعد يكديگر
را وداع نموده، از هم جدا شديم. او به سوى خانه خود رفت. من به طرف آستانه شتافتم.
درب باب السيّادة به روى زمين نشستم و صورت بر آستانه مباركه گذاردم.
كوره دل محترق گرديد و سيل سرشك از ديدگان جارى شد. مجنونوار در عتبه دوست، خود
را از پوست خارج نمودم و باب نياز گشوده، صحيفه شكايت باز نمودم و از نكبت و فلاكت
اين ملت به مقدار طومارى معروض داشتم و نجات اين امت بيچاره را خواستگار بودم.
[عالم مكاشفه]
شكايت از حد گذشت و مناجات به طول انجاميد. همان قسمى كه صورت در
آستانه نهاده بودم و از ديده سرشك مىگشودم و عرض حال مىنمودم، عالم ديگر در نظرم
جلوهگر آمد: خود را در ميان صحرايى ديدم كه يك مشت از رعايا و زارعين مجتمع بودند
و چند خرمن گندم پاك كرده، مهيا ديدم و دوّاب بسيارى حاضر كرده و شخص خوشروى
خوشسيمايى هم در آن ميان ترازو و ميزانى در دست داشت و گندمهاى آنها را از روى
ميزان تقسيم مىنمود. مقدارى خود ضبط مىنمود و مقدارى هم به آن رعايا و زارعين
مىداد، آنها هم با دوّاب خود به خانههاى خود حمل مىكردند.
از طرف ديگر جمعى برگرد خرمن ارزنى جمع شده و عدهاى از ارباب تجارت
اطراف آنها را گرفته، يكى مىگفت: «لباس فروخته، به وعده سر خرمن آمدهام پولم را
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 325