نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 296
از طريقه اسلاميت پاكشيدند.
و تمام سبب بدبختى و فلاكت و سيهروزگارى و هلاكت ما ايرانيان، آن
بود كه رؤساى روحانى، ساكت نشسته و سختى نگفتند و رئيسان جسمانى، از عدل و انصاف
عدول كردند و به جور و اعتساف[1] ميل
نمودند و الّا به كدام شريعت، اين قانون پسنديد [ه] و بر بالاى كدام طريقت، اين
قبا بريده است كه در اين بحر عميق حادثات، به اينگونه دچار لطمات بوده، در حالى
كه كشتى شكسته و ساكنين آن را دلخسته و سفينه آمال به سرعت برق مشغول غرق، زنان و
اطفال در ناله و زارى، مردان و رجال در گريه و سوگوارى، پيران در اضطراب، جوانان
در انقلاب، همه را اشك خونين در دامان و فرياد بىنوايى به آسمان، ناخداى كشتى در
فكر خويش و معلّمين آن سفينه درصدد فلاح و تداوى دلريش از براى دو روزه كامرانى
حيات خود را بر نعيم جاودانى ترجيح داده و از براى حلق و دلقى، خون خلقى، مباح
دانسته و به آن راضى هستند كه ساكنين اين كشتى، طعمه ماهيان دريا يا مرغان هوا
گردند تا خود چند ساعتى بياسايند.
اهل اين كشتى خواهند طعمه پلنگ صحرا شوند و يا لقمه نهنگ دريا، بايد
پارك و درشكه آنان فراهم باشد و كباب روز و شب مرتّب.
آن اقدامى را كه كشيشان اروپاييان نموده بودند، عشر آن را اگر عالمان
ايران نموده بودند، به موجب استحكام قوانين مذهبى و به نفوذ سياست شريعتى، ملل
اسلام بر تمام ملل اقدام و دولتش بر تمام دول مقدّم بود.
چون آن عالم متديّن اين كلمات بر زبان راند، سر در جيب مصيبت فرو
برد. ديدهاش گريان و سرشكش به دامان آمد. مرا هم از آن بيانات و دلايل و بيّنات
در دل تأثير ديگر آمد، دلم چون كوره حدّادان و سرشكم از ديده ريزان گرديد.
روضهخوان هم دلش به درد آمد. صاحبخانه را هم رقّتى به دست آمد. بيت الاحزانى
تشكيل شد همگى را ناله بلند گرديد.