نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 275
معلوم است شما غرض جز افساد مابين دولت و
ملّت نداريد و اگر شما هم مقدارى از دولتيان وظيفه و مرسومى داشتيد به اين اندازه
ملامت نمىكرديد.
آن تاجر صاحبخانه چون آنها را غضبناك و مرا پريشان ديد، ترسيد كه
مبادا توليد فتنه شود، فورا به آن روضهخوان كه طرفدار ملّت بود التماس نمود روضه
بخواند. آن روضه خوان برخاست مشغول روضه شد، من هم ساكت شدم و لب فرو بستم. چون
روضه تمام شد برخاستيم كه از خانه بيرون آييم.
صاحبخانه، من و آن روضهخوان و آن عالم را نگاهداشت و مابقى را مرخّص
نمود و از ما معذرت خواست و گفت: «امروز بر شما خوش نگذشته است؛ بايد قدرى در خانه
من بمانيد.»
گفتم: «امروز، من حرم مشرّف نشدهام، ناچارم كه به آستانه مباركه
مشرّف شوم.»
گفت: «پس بايد شب را در منزل من تشريف بياوريد»، و آن شخص عالم و
روضه خوان قبول نمودند. من راضى نشدم. صاحبخانه اصرار كرد، روضهخوان گفت: «من شب
جناب آقا را مىآورم.»
بعد از خانه بيرون آمديم و به طرف صحن مطهر روانه شديم. چون در بازار
رسيديم من به طرف سراى حسينيّه روانه شدم و ايشان را وداع گفتم. قدرى محتاج پول
بودم، درب اطاق جناب آقا زين العابدين آقا- تاجر تبريزى- آمدم. چون برات طهران به
ايشان داده بودم و با ايشان محاسب بودم، قدرى وجه خواستم.
جناب ايشان فرمودند: «هر مقدار كه لازم است، اطاعت مىكنم.»
گفتم: «عجالتا ده تومان كفايت مىكند.» يك اسكناس ده تومانى به من
دادند. آمدم در بازار خواستم اسكناس را خورد نمايم به نزد هر صرافى كه رفتم،
تومانى پنج شاهى صرف كم مىكردند. از بىانصافى آن مردم تعجّب نمودم.
[ماجراى بانك انگليس]
از كسى سراغ بانك شاهى را گرفتم مرا به بانك انگليس دلالت نمود. وارد
بانك
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 275