responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 265

گفتم: «چون قصدم فرار بود، ترسيدم از يابو فرار كرده دوچار ماديان شوم.»

گفت: «در اين طويله غير از يك مرد و يك زن كسى نيست و ماديانى در اينجا نيست.»

گفتم: «از همان زن ترسيدم، زير كه لگد يابو را معالجه شايد ولى خدنگ دلدوز او را جز جان دادن چاره نشايد و زحمت لگد يابو بر تن ناتوان سهل است، امّا تير دلدوز اين ماديان آفت دين و ايمان است. از اين جهت از دو طرف خود را محافظت نمودم و در ميان اين آخور مخفى شدم!»

آن مرد ملتفت كلماتم نشد و مهملاتم را اعتنايى نكرد و به طرف آن مرد و زن روانه شد. پرسيد: «شما كيستيد؟» آن مرد گفت: «من يكى از زوّار كرد هستم و اين زن عيال من است. يك ماه بود او را غسلى لازم بود و ما را فرصتى نبود. امروز كه از حرم بيرون آمديم، بيكار بوديم من از چاه آب مى‌آوردم و او مشغول غسل بود. ان شاء اللّه اگر فردا فرصتى شود او از براى من آب مى‌آورد و من غسل خواهم كرد.»

مرد سرايدار گفت: «اى احمق اينجا طويله است و حمام نيست و اين فصل زمستان است و تابستان نيست. در اين هواى سرد اين عيالت را تلف خواهى كرد.»

گفت: «از براى ما زحمتى نيست. بعد از شستشوى بدن هر دو در زير پوستين در آغوش يكديگر مى‌رويم و گرم مى‌شويم.»

من از سخنان ايشان تعجب نمودم و عبرت گرفتم! از آخور بيرون آمدم و آنها مشغول صحبت بودند. من از در طويله بيرون آمده، فرارا به طرف منزل آمدم.

خادمم از سبب دير آمدنم پرسيد. گزارشات خود را نقل نمودم. آن هم شرحى از حالات اين كردها نقل نمود. در حقيقت اين كردها از اعراب بدوى عراق عرب، وحشى‌تر هستند.

*** بارى آن روز از فيض عتبه‌بوسى آستان مبارك محروم ماندم. در آن حال شخصى پاكتى آورد كه فلان تاجر طهرانى مكتوبى به شما نوشته و شما را در منزل خود دعوت نموده.

نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 265
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست