نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 244
گفتم: «اى برادر! اگر ما را عقيده مذهبى،
ثابت بود اينقدر دچار مشكلات در معاملات نمىشديم و هركدام به حقوق خود قناعت
مىنموديم. اين مغايرت حساب و سؤال و جواب به واسطه آن است كه از قوانين مقدّسه
شريعتى بىخبريم و به حقيقت آن پىنبردهايم».
بعد رو به يهودى كردم كه اصل ادّعاى شما چقدر است؟ گفت: «همان سه
هزار و هفت صد منات كه در بدو امر عرض كردم.»
از خراسانى سؤال نمودم، گفت: «حقيقت آن است كه من دو هزار و پانصد
منات به موجب سندى كه از من دارد مديون او هستم و ديگر به او بدهى ندارم.»
عاقبت بعد از گفتگوى بسيار معلوم شد كه هزار و دويست منات هم حق
بوده، به هر زبانى بود [آن] را هم به هشتصد و پنجاه منات صلح كرديم.
خراسانى سندى به خط و مهر من نوشت به آن يهودى داد و برخاستند و
رفتند.
روز ديگر يهودى را ديدم. گفت: «روز قبل از حجت شما بسيار محظوظ شدم و
گفته شما را باور كردم. يك چيز مرا از قبول كردن اسلام مانع است و آن اين است، اين
مردمى كه در سابق يهود و يا نصارا بودند و بعد به شرف اسلام مشرّف مىشوند ديگر نه
به مذهب خود معتقدند و نه به مذهب اسلام.
اين مرد كه مىگويد من مسلمان هستم چرا ذبيحه ما را مىخورد و با
يهود با رطوبت ملاقات مىنمايد و در مسجد مسلمانان حاضر مىشود. و با آنها همان
قسم رفتار مىكند كه با يهود رفتار مىكرده؟»
گفتم: «سبب آن است كه اينها از مذهب خود خارج شدهاند و هنوز در مذهب
ديگر وارد نشدهاند و به لا مذهبى باقى هستند و الّا چگونه مىشود كسى به مذهبى
معتقد بوده باشد و وظايف شريعتى خود را به جاى نياورد؟»
يهودى تصديق كرد و گفت: «من بليت گارى از براى عشقآباد گرفتهام و
فردا صبح عازم روسيه هستم. دو ماه ديگر مراجعت مىنمايم. اميد است كه به فيض صحبت
شما نايل گردم.» بعد يكديگر را وداع نموده از هم جدا شديم و من بسيار تأسف داشتم و
با
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 244