نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 231
مباينت مذهبى مابين او و خراسانىها بود از
براى پيشرفت كار، خود را در انظار مردم مسلمان قلمداد و اظهار اسلام نمود. چندى
گذشت مردم او را در حرم و مسجد [نمى] ديدند و از اسلام او خاطر جمع نبودند، به او
اعتراض نمودند. گفت: من مسلمانم.
او را به خدمت يكى از علما بردند، اظهار اسلام كرد و كلمه شهادتين بر
زبان جارى نمود. مردم به خاطر جمعى به آداب مسلمانى به او سلوك مىكردند، تا همين
جناب كه پسر اوست در خراسان به دنيا آمد. خود را رعيت ايران و مسلمان جديد قلم
دادند[1]. من كه
يهودى هستم چند سال است از براى خريد فيروزه از بخارا به خراسان مىآيم مقدارى
فيروزه خريدارى كرده، به طرف روسيه مسافرت كرده، تجارت مىكنم.
سه سال است با اين شخص، من طرف معامله هستم و در اغلب اوقات هزار
منات و دو هزار منات پول من در نزد اين مرد بوده و او هم به من فيروزه مىداد و من
هم از فرع پول خودم چشم مىپوشيدم، تا در سنه قبل دو هزار و پانصد منات از من قرض
كرد و هزار [و] دويست منات هم در نزد او از سابق طلب داشتم، حال سه هزار و هفتصد
منات از او طلب دارم يا پول بدهد و يا فيروزه. من و او رعيّت هركس باشيم باز باهم
رفيق و دوست هستيم.»
شخص خراسانى از اين كلمات بسيار شرمنده شد. گفت: «اين مرد دروغ
مىگويد.
من از اهل بخارا نبودم، پدر من از اهل همدان بوده، شب، امير المؤمنين
على- عليه السلام- را در خواب ديده به خراسان آمده، مسلمان گشته و مرا خداوند در
زمان اسلام پدرم از مادرم متولّد ساخته و تاكنون هم مسلمان بوده و هستم.
اما در باب محاسبه با اين مرد چند سال است با او طرف حساب بوده و
هستم، بايد نشسته در حساب رسيدگى نماييم، هركدام كه صاحب طلب شديم مطالبه نماييم.»
يهودى روسى فورا از ميان كيف دو طغرا[2]
سند بيرون آورده كه به موجب اين اسناد و به مهر قونسولخانه روس از تو طلب دارم.
[1] - قلم دادن: وانمود كردن؛ به دروغ خود را منسوب به
چيزى داشتن.