نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 209
داريد كه آمر غيبى و منادى لاريبى به نداى
بلند و صوت ارجمند مىفرمايد: وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ
رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ
الْكافِرُونَ[1]
تا چند در خانه نااميدى نشسته و درهاى اميد، به روى خود بستهايد؟
شما اطفال صغير ناگزيريد كه از جاى برخيزيد و از صحراى جهل بگريزيد و
به باب دو نفر از برادران كبير خود، متوصل شويد، كه آن دو، مشعله طريق هدايت و دو
كوكب برج سعادتند، و در شرق و غرب بلد شما متوقّفند؛ كه گويى الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ[2].
يكى آفتاب اوج علم و فتوّت و ديگرى كوكب درخشنده برج دانايى و مروّت
و هر دو خضر طريق مردمى و مروّت و معلّم دبستان بشريّت و انسانيّت، يكى عبد اللّه
و ديگر محمد.
به ايشان توصل جوييد و به آستان قدس آنان پناهنده گرديد؛ تا شما را فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ[3]
كه ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ[4] از هر طرفش ظاهر است، رسانيده و به مقام
عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ[5] حرّيت كشانيده و به سرير آزادى
مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ[6] نشانيده باشند.
مردم ايران، كه غيرت و جوانمردى از نياكان و پيشينيان خود يادگار
داشته، هريك چون شير شرزه خسبيده، از جاى، در كمال وقار جنبيده و از بيشه جهل و
نادانى بيرون جهيده از پى شكار حريّت و آزادى به هر سو دويدند و به باب حكمت و
معرفت آن دو آفتاب برج فتوّت و مروّت پناهنده شدند و پروانهوار در گرد آن دو شمع
محفل افتخار، جمع شدند.
[1] -« و از رحمت الهى نوميد مباشيد چرا كه جز
خدانشناسان كسى از رحمت الهى نوميد نمىگردد» يوسف 12/ 17.
[2] -« خورشيد و ماه حسابى[ معين] دارند» رحمن 55/ 5.