نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 202
اينها از بىعلمى و نادانى ما مردم است كه
فرمودههاى خدايى را ندانستيم و حكمتش را نفهميديم. چنانچه امروز، در بوته جهل
مىسوزيم، فردا در قيامت هم به عذاب الهى خواهيم سوخت.
آن دو نفر طلبه مقالات مرا تصديق مىنمودند و به عكس مذاق شيخ حسن با
من رفتار مىفرمودند. بعد در آن قبرستان مقدارى قرآن تلاوت كرده، مراجعت نموديم.
تا صحن مقدّس همراه آن دو نفر طلبه بودم. بعد همديگر را وداع نموده، ايشان به منزل
خود رفتند.
من هم به سوى حرم مطهّر شتافتم، به معمولى هميشه خود، از دردهاى نهفتنى
و رازهاى نگفتنى معروض داشتم؛ گاهى شكايت از بدبختى اين امّت مىكردم، گاهى از بى
علمى و جهالت اين ملّت انگشت ندامت به دندان مىگزيدم. زمانى از روى ضراعت و
مسكنت، مستدعى اصلاح امور مىشدم. وقتى هم از روى نياز با خالق بىنياز رازى داشتم
كه تا كى ما نكبتزدگان دوران، يعنى ايرانيان بىوجدان در تيه جهالت سرگردان
باشيم؟
تا سه ساعت از شب گذشته، در عتبه مقدّسه، به آه و ناله مشغول بودم.
بعد به منزل خود مراجعت نموده، غذايى صرف كرده، به رختخواب رفتم.
*** خيالات واقعات طهران و گرفتارى مردم آذربايجان، مرا بسيار پريشان
داشت. زيرا كه به واسطه رفتن عين الدّوله و اردوى دولتى در تبريز اخبار موحشه
مىگفتند و از تاخت [و] تاز رحيم خان و صمد خان و مظلومى اهالى آن سامان شرحى نقل
مىكردند.
با آن پريشانى حال، خواب در چشمم ناياب شده بود. عاقبت برخاسته،
كتابى برداشته، به گوشهاى به مطالعه پرداختم، شايد از خيالات منصرف گردم. نمىشد،
پريشانىام شدّت داشت، تا آنكه در ساعت هفت قدرى خوابم ربود.
خوابهاى هولناك ديدم و از عاقبت احوال اين ملّت مىترسيدم.
بعد از خواب بيدار شدم. پريشانىام زيادتر و دلتنگيم شديدتر بود. به
هرچه خود را
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 202