نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 160
به كرامت مددى فرست و به عنايت نظرى فرماى،
كه كار، از دسته رفته داريم و پاى در گل فرو مانده. مدّت عمر عزيز به بوالهوسى
منقضى شد و فرصت وقت شريف به نادانى از دست رفت. اكنون كه شب ظلمانى جهل در پيش و
روز تلاقى ندامت درپى؛ نه بضاعت طاعت در كف داريم و نه توفيق اطاعت در خود.
با جهانى گناه، ما را در كنف عنايتت پناه ده
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ[1].
پروردگارا! تا كى اين مردم بيچاره در تيه جهالت سرگردان، و تا چند
زورق زندگانى اين امّت در گرداب فلاكت حيران؟ الها! رسول مكرّمت از طرف حضرتت به
ما خبر داد كه تو فرمودى: نَحْنُ نَزَّلْنَا
الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ[2].
الهى! دينى كه تو پسنديدى و قوانينى كه تو فرستادى بىدينان از غضبت
نينديشيدند و در خرابىاش كوشيدند و شريعتى كه پيغمبرت به وديعه در ميان ما نهاد
دزدان از ميانه ربودند.
الهى! اگر از نخست محافظت ذكرت را بر ذمّه گرفتى پس چرا ما را به خود
گذاشتى؟
و اگر بندگانت را ايمان روا داشتى، ظالمان را طغيان نگذاشتى.